به گزارش همشهری آنلاین، «بوکس شطرنج» یک ورزش دوگانه است که تو ۱۱ راند شامل ۶ راند شطرنج و ۵ راند بوکس است که به طور متناوب ادا می شوند و هر حریفی که هر کدام راندها را چه راند مشت زنی و چه راند شطرنج را ببرد، کل مسابقه را توقیف است. هر راند مسابقه چه بوکس و چه شطرنج ۳ دقیقه طول می کشد و فواصل ۳۰ ثانیه ای بین راندها وجود دارد. یک بازی شطرنج واحد در طول شش راند آنجام می شود.
بببینید، مخالفت با تغییر، منطقی نیست. اما وقتی در عرض کمتر از یکسال کسی تغییرات بنیادین در عقایدش میده، برای من قابلپذیرش نیست که اون فرد دلایل تغییراتش رو در خودش عمیق کرده باشه، و متاسفانه تا جایی که در حافظهمه، همیشه در رفتارهای این افراد بیاعتمادی به خود و رفتارهای متناقض و جوگیرانه دیدهم. پس لااقل توی چنین وضعی، منبر نگیرید و موعظه کنید دیگران رو، یا لااقل مخاطبتون رو در نظر بگیرید و بعد موعظهش کنید و بلافاصله خودتون رو رو
شبیه مشت زنی هستم که بازیش به راند اضافی کشیده، تا سرحد ناک اوت شدن رفتم ولی جنبیدم، شب و روز، تنهایی کشیدم، حسرت خوردم، پشیمونی کشیدم، دوباره غم غربت چشیدم، حرف زور شنیدم، ناامید شدم، بریدم، و برگشتم. یک راند به اندازه یک و نیم سال، یه نمودار پر از پستی و بلندی. الان رو نوک قله وایسادم. خیلی یاد گرفتم، خیلی صبر کردم تا رسیدم. تحمل می خواست. تحمل اون همه سختی. نه که تموم شده باشه، هست بازم هست، ولی راند تموم شد. تن ناین ایت سون سیکس فایو فور تری
حکیم سید اسماعیل جرجانی در کتاب اغراضالطبیه درباره اعراض نفسانی یا حالات روحی و روانی میگوید: "اعراض نفسانی, شادی, غم, خشم, لذت, ایمنی, ترس, خجالت, اندیشه کارهای مهم, امید و نومیدی است و هر یک را اندر تن مردم اثری ظاهر است".
این بدین معنی است که مزاج انسان به شدت از حالات روانی تأثیر میپذیرد؛ برخی از این حالات با سرعت بسیار زیاد و برخی با سرعت کمتر مزاج انسان را تحت تأثیر قرار میدهند.
به عنوان مثال خشم، حرارت را بهطور ناگهانی به بیرون می
معنیشو خودتون میدونید، پس نمیگم.
غر زدن فایده نداره، چون به هیچ دردی نمیخوره.
پاسخ به مشکلات دو گونه است:
۱-پذیرش
۲-تغییر
مثلاً: دلار هیگرون میشه، بدبخت میشیم.
۱-بپذیر این موقعیت رو و باهاش زندگی کن و درآمد کسب کن.
۲-تغییرش بده، نمیتونی تغییرشبدی.
کشورتو تغییر بده.
نمیتونی: باهاش بساز.
غر نزن عزیزم.
وقتی حالم خوبه بیشترازهرچیزی دلم میخواد بنویسم.
غمگینم ، بازم دلم هوای نوشتن داره.
اتفاق جالبی برام میفته میخوام ازش بنویسم.
دلم غرزدن و نق زدن میخواد ، کجا بهتر از وبم؟؟ غرهامو مینویسم
ذوق مرگم دلم میخواد ذوقمو بانوشتن خرج کنم.
بی حوصله ام ، نوشتن چاره دردمه.
به قول میرزامهدی صاحب یک فقره وب " یک مشت حرف های خب که چی گونه" نوشتن دروبلاگ تمرین نویسندگیست!
پس چی؟ بنویسیم!
کجا؟ در وبلاگ!
کی؟ هروقت شد!!
+ به جان ملانصرالدین ننوشتن و ماهی یک پست گ
ورزشهای مبارزهای، درست موقعی به اوج جذابیت میرسن که اتفاقهای پیشبینی نشده میفتن. وقتی مایک تایسون از باستر داگلاس توی رینگ بوکس شکست خورد، به تایسونِ بدون شکست گفتن چرا باختی؟ حرفی زده بود به این مضمون که «باورم نمیشد کسی بتونه شکستم بده.». اون طرفِ قصه، باستر داگلاس بود که هیچ کس امیدی به برنده شدنش جلوی تایسون نداشت. 9 راند از تایسون فقط مشت خورد و افتاد زمین، ولی توی راند دهم، تایسون رو جوری زد که تا میومد از زمین بلند بشه میفتاد زم
فقط دکلره ریزش مو میده؟ آخه این موی مشکی پرکلاغی ای که روش زده بود قهوه ای سوخته و البته تو پاچه ی من کردن به جای گردویی انصافا موهامو نمیریزونه :) حالا دو یا سه بار هم روغن آرگان اندازه سه چهار قطره به کل سرم زدم که بعید می دونم همچی معجزه ی درجایی بکنه چون اگه میخواست موی من آسیب ببینه قطعا با رنگ می دید درسته؟
خوب حالا ضرر رنگ چیه؟ راسته میگن موها رو بیشتر سفید می کنه؟
از رنگ موهام ناراضی نیستم خوب معلومه اونی که من نمیخوام نیست ولی حتی یه
از خویش سخن میگوید، انکار میکند، میترسد، شک میکند، میپرسد، تأیید میکند، تکذیب میکند. آرام میخواهد، لیکن آرام نمیگیرد، چرا که به راه نمیافتد.
در سکوت میراند، از عشق سخن میگوید، نمیترسد، در یقین میبالد، نه تحسین میکند و نه مینالد. آرام نمیخواهد، لیکن آرام است، چرا که در راه است.
هیچ حرفی، هیچ عقیدهای، هیچ نشانهای. هیچ کس نخواهد آمد. آنکس که میخواهد، برمیخیزد. آنکس که باور دارد، عمل میکند. جویای برکت حرکت
آخرین کشیک جراحی به نحوی گذشت که شب تا صبح رو تخخخخت خوابیدم و الان تو پاویون چشم باز کردم ، چای دم کردم صبحانه بخورم تا برم راند...عملا بعد از ۷ ماه ، سخت ترین بخش هام رو رفتم و ۱۰ ماه باقی مونده بخش های سبک مونده برام...
یه کش و قوس ...
آخیش...
هرروز که میگذرد احساس فارغ بودن ازاین دنیا رو بیشتراز همیشه احساس میکنم
هرروز که میگذرد لذت هایم بیشتر میشود و نسبت به
اطراف پیرامونم بی حس تر میشوم،اهمیتی به گزافه گویی
های اطرافیانم ندارم و حس خلاء بهترین حس در جهان البته
ازنوع مثبتش هست.من درک میکنم جهان را دیگر.
من درک میکنم اکثر چیزهارا.من خیلی زود به این درجه رسیدم
اما به خودم میبالم که خیلی زود به این ادراک رسیدم..
من دیگر غصه خودم نبودن را در نوع لباسم نمیخورم
نه اینکه بیخیال شوم،ن
۱۲ راند یه فیلم آمریکایی پلیسی هست ... دروغ اگه بگم بهترین فیلم پلیسی یا انتقامی هس که دیدم ... اما دلیلی که باعث شد به شما معرفیش کنم نقش اصلی فیلم هس ...شما فکر کن کشتی کج کار باشی...بازیگر باشی... جان سینا هم باشی
ادم یاد این عبارت میفته که هر چه خوبان دارند تو یک جا داری
هر سری میخوام راجع به کتر م. حرف بزنم و از لفظ «دکتر» خالی استفاده میکنم و مثلا میگم «دکتر گفت فلان» حس منشی بودن بهم دست میده. البته همچین بیربط هم نیست. از اونجایی که میزم دقیقا کنار دره و هر کی وارد میشه اول از همه منو میبینه، هر روز به طور متوسط به ۱۵ نفر اعلام میکنم که «دکتر نیست» یا «دکتر نیم ساعت دیگه میاد» یا «دکتر اومدن یه سر زدن و رفتن» یا «نمیدونم دکتر کی میان» و ... میخوام برم بگم حداقل یه حقوق منشیگری و دربانی به من بده:|
آیا از هررر چیزی نوشتن،واکنش نشون دادن به هر خبر ناگهانی درسته؟
اینستا،فضای بازی رو برای بیان حرف و اظهار نظر شایعه پراکنی و تولید اخبار به وجود آورده.فضا اینجوریه که تو میتونی نظر خودتو بزنی و کلی آدم اون رو بخونن.شاید هم نخونن.منتها تو اون حرف رو میگی و مطمئنی که حرف درستیه.
حالا سوال اینجاست اگه بخوایم راجعبه هر اتفاق و پیشآمدی،بدون داشتن اطلاعات کافی اظهارنظر ادیبانه و فیلسوفانه کنیم،اینکه هر خبر راست و دروغی رو تو یک صفحه مجازی ب
امروز بدترین روزی بود که طی چندماه اخیر تجربه اش کردم...نتیجه ی آزمونی که شک نداشتم خوب پیش میره نهایتا شد بدترین آزمونی که تابحال دادم.شب قبل میگفتم من هیچ چشم به نتیجه ی آزمون ندارم و ذره ای برام مهم نیست و مهم اینه که نکته ی جدید یاد بگیرم اما امروز از فرط اضطراب میلرزیدم...چند دقیقه دراز کشیدم و کابوس ها و طپش قلب ها دوباره شروع شدن...
جزوه ی اورولوژی رو بستم و گفتم خب این از دور اولش،هرچه بود تمام شد و شکستی که خوردم بمونه لای همین کتاب و داخل
قایقی خواهم ساختخواهم انداخت به آب.دور خواهم شد از این خاک غریبکه در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشققهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راندنه به آبیها دل خواهم بستنه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
ادامه مطلب
من ترکم کرد، مرا از خود راند و من مشتاق تر شدم برای بدست آوردنش. راستش را بخواهی ه غرورم برخورد، او من را همانگونه که هستم دید. یک میانمایه، ک مبتذل، یک مدعیِ تو خالی. غرورم شکست، دست و پا زدن اما راستش حق با او بود من همهی اینها و بسا بدارم. چه خوب که فهمیدم و کاش به یادم بماند. تا ندانم تلاش ممکن نیست. ولی کاش برگردد.
بله مبتذل و میانمایهام. تلاش میکنم بالاتر بکشم این من را اما نه وعدهی رضایت دیگران، صرفا برای خودت. یاد دار.
مت ترکم کرد، مرا از خود راند و من مشتاق تر شدم برای بدست آوردنش. راستش را بخواهی به غرورم برخورد، او من را همانگونه که هستم دید. یک میانمایه، یک مبتذل، یک مدعیِ تو خالی. غرورم شکست، دست و پا زدن اما راستش حق با او بود من همهی اینها و بسا بدترم. چه خوب که فهمیدم و کاش به یادم بماند. تا ندانم تلاش ممکن نیست. ولی کاش برگردد.
بله مبتذل و میانمایهام. تلاش میکنم بالاتر بکشم این من را اما نه به وعدهی رضایت دیگران، صرفا برای خودت. یاد دار.
..::هوالرفیق::..
با اینترن هماهنگ کردیم که صبح به بهانه کشیک امروز از گراند راند بیایم بیرون و به جای بخش برم اتاق عمل؛ دمش گرم: سجاد عزیز.
بهش قول دادم به جاش امشب رو بیشتر واستم؛ همین طور هم شد: ساعت 11 با بیدود برگشتم خونه.
علی بهم گفت تا حالا اتاق عمل نیومدم و دوست دارم ببینم، لباس اسکراب جدید هم خریده بود و این ذوقش را چند برابر میکرد. رفتیم بیمارستان تا بریم اتاق عمل: بعد از کنفرانس رفتیم او آر! (OR)...
ادامه مطلب
..::هوالرفیق::..
در بخش زنان و مامایی (OBGYN) روزهای دوشنبه معادل دو کشیک به حساب میآید چرا که بیماران اسکجول (Schedule) را در آن روز در بخش میخوابانند و این به آن معناست که این بیماران نوبت عمل دارند، بنابراین آزمایشات و پیگیریهای قبل از عملشان حسابی کار کشیک را زیاد میکند. البته یک نکتهی نانوشتهی دیگر هم دارد و تنها برای آنهایی که در بیمارستان فقیهی هستند صدق میکند: راند روزهای سهشنبه استاد پارسانژاد ساعت 7:30 صبح!
من هم دقیقا...
ادامه م
ساالها پیش، به یک بازی آنلاین به اسم جنگ خانها یا خانوارز اعتیاد پیدا کرده بودم که نمیدانم هنوز هم هست یا نه، اما آن روزها اعتیادم به قدری شدید بود که حتی یکی از امتحانات آخر ترم دانشگاه را هم از دست دادم، چون با روز آزاد شدن قلعهها مصادف شده بود و صرف عملیات قلعهگیری هم حدود 5،6 ساعت طول میکشید، بنابراین نه تنها تمام شب را بیدار بودم، بلکه سر جلسۀ امتحان نرفتم و آن درس را هم حذف شدم.
در گروه یا آنطور که میگفتیم، قبیلۀ ما، افراد تباه
..::هوالرفیق::..
با اینترن هماهنگ کردیم که صبح به بهانه کشیک امروز از گراند راند بیایم بیرون و به جای بخش برم اتاق عمل؛ دمش گرم: سجاد عزیز.
بهش قول دادم به جاش امشب رو بیشتر واستم؛ همین طور هم شد: ساعت 11 با بیدود برگشتم خونه.
علی بهم گفت تا حالا اتاق عمل نیومدم و دوست دارم ببینم، لباس اسکراب جدید هم خریده بود و این ذوقش را چند برابر میکرد. رفتیم بیمارستان تا بریم اتاق عمل: بعد از کنفرانس رفتیم او آر! (OR)...
..::این پست در دست ویرایش است::..
ادامه مطلب
توی گروه کلاسی بحث سر رنگ لباس و چند و چون جشن فارغ التحصیلی هست که سه چهار ماه آینده برگزار خواهد شد...
من?پیامها رو میخونم و تمام شدن این هفت سالی که قرار بود تا ابد ادامه پیدا کند رو باور نمیکنم...هنوز نمیفهمم اگر قراره نباشه شب بخوابم و فردا تند و تند لباس بپوشم و سمت بیمارستان گاز بدم و با سرعت هزار اسب بخار مریض ببینم و نوت بذارم و برای راند استرس داشته باشم پس باید چکار کنم?
کنار گذاشتن یکباره ی یک لایف استایل هفت ساله و برگشتن دوباره به رو
گردشگری پایدار از اصول همهی مسافران کهکشانه، مخصوصاً کولهگردهای مدخلنویس کتاب راهنمای کهکشان که ژست پژوهشی هم دارند و ادعا میکنند نگاه جانبدارانه عمراً به یافتههاشون دربارهی نقاط دیگهی کهکشان راه نداره.
همهی مسافرهای کاردرست کهکشان میدونند که باید حسابی حواسشون رو جمع کنند به طبیعت سکونتگاه مقصد هیچ آسیبی نزنند و کمترین رد و تغییر رو از خودشون در محیط زیست و فرهنگ موجودات اون سرزمین بهجا بگذارند. ولی مثل همهی چیزها
گراند راند جراحی داشتیم و باید تمام دانشجوهای تمام رشته های اون بیمارستان توی جلسه حضور میداشتن.گراند راند به وسیله ی ویدیوکنفرانس توی تمام دانشگاه های پزشکی استان نمایش داده میشد.
اینترن طفلی،اینترن بدبخت اسلاید ها رو آماده کرده بود،کیس رو به انگلیسی پرزنت کرد و مثل موش مُرده یک گوشه کز کرد و حالا نوبت رزیدنت جراحی بود...رزیدنت بی نوا...شب قبل کشیک بود و من خستگی رو از تک تک حرکاتش میفهمیدم...به روال قانون بخش های جراحی،تمام سوال و جوابها با
همیشه یکی از فانتزی هام این بود ماشین داشته باشم ، بعد هر روز بیام سوار شم ببینم یکی برام گل گذاشته :))
امروز کتابام رو که داشتم درس میخوندم جا گذاشتم روی میز ؛ رفتم راند تا ظهر ، ظهر برگشتم بردارمشون که دیدم یه تکه کاغذ یکی گذاشته زیر کتابم و روش نوشته :
Fly without wings, dream with open eyes
یعنی بدون بال پرواز کن و با چشمهای باز رویا ببین...
خیلی خوشم اومد...
یعنی هرچیز دیگه ای نوشته بودن گذاشته بودن اینقدر برام خوشآیند نبود...
کلی بهم انرژی مثبت داد...
و خب ب
عدالت اجتماعی، جزو شعارهای اصلی است؛ نمیشود این را در درجهی دوم قرار داد و به حاشیه راند. مگر میشود؟! حالا عدهای از آنطرف در میآیند که امام فرمود: انقلابِ ما انقلاب نان نیست؛ بله، انقلاب ما براساس یک ایمان بود. اما معنایش این نیست که انقلاب نباید به زندگی مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. آنچه در درجهی اول، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف.
کتاب عهد مشترک، صفحه ۲۲۱
#حدیث_مهدوی
کلام امام زمان(عج)
«و لیعلموا أن الحق معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر، و لا یدعیه غیرنا الا ضال غوی، فلیقتصروا منا علی هذه الجملة دون التفسیر، و یقنعوا من ذلک بالتعریض دون التصریح، ان شاء الله».
ای شیعه ما همگان باید بدانند حق با ما و نزد ماست؛ جز ما، کسی این سخن را بر زبان نمی راند مگر دروغگوی تهمت زن. و غیر از ما، احدی این ادعا را نمی کند مگر آنکه گمراه و گمراه کننده است. به همین جمله از ما اکتفا کنند و تفسیرش را نخواه
#حدیث_مهدوی
کلام امام زمان(عج)
«و لیعلموا أن الحق معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر، و لا یدعیه غیرنا الا ضال غوی، فلیقتصروا منا علی هذه الجملة دون التفسیر، و یقنعوا من ذلک بالتعریض دون التصریح، ان شاء الله».
ای شیعه ما همگان باید بدانند حق با ما و نزد ماست؛ جز ما، کسی این سخن را بر زبان نمی راند مگر دروغگوی تهمت زن. و غیر از ما، احدی این ادعا را نمی کند مگر آنکه گمراه و گمراه کننده است. به همین جمله از ما اکتفا کنند و تفسیرش را نخوا
پگاه شنبه بود. تن با جان قهر کرده بود. ناز میکرد. آمده بود خودش را به شوفاژ کنار تختش چسبانده بود. گرما میستاند و آرام در خود میسوخت. جان، آرام نازش را میخرید. نوازشش میکرد. قهر کرده بود تن و تن در نمیداد. جان میدانست از چه رنجیده. درد را میدانست. تن شک کرده بود. به همهچیز. هوا گرگومیش بود که جان غالب شد. تن به فرمان آمد. فریاد زندگی سر داد. گذشت.
حالا، شباهنگام سهشنبه، جان نمیداند. هیچ نمیداند. ناگاه میراند. ناگاه میرنجد. ن
س میکردم دیگه غرزدن فایده نداره یه مدت کمرنگ باشم تو خلوت خودم دعا کنم و از چیزای ازاردهنده دوری کنم... رفتم... هیچ چیز بهتر نشد... مریم بدتر شد که بهتر نشد.. یه روز انقد باد کرده بود نیمه بیهوش هیچی نمیتونست بخوره... یه روز انقد درد داشت که ناله میکرد و باز بیهوش میشد... امروز ولی از صبش بدبیاری بود... نحس و شوم... دلم گواهی بد میداد... ساعت یک و دو که اسمون سیاه و کبود شد و گرمب گرمب رعد و برق زد بیشتر دلم لرزید و ترس کل وجودم و گرفت... بی اعتنا به خودم گفت
شنیدم دلت می خواد یکی از اون مزرعه های رویایی فرانکفورت رو بخری. مطمئنم هیچوقت پولت به اون خرجا نمی رسه و مجبور می شی باز ریسک کنی، چنان روزی، آدمِ من توی کارخونه با یه تلفن روزگارت رو سیاه می کنه، اون وقت من هستم و تو. منتظرم باش. چقدر دوست دارم توی چنان وضعیتی قیافه ت رو ببینم. فعلا کاری کردم که زندگی خوش این دختر کوچولوت تلخ بشه!_________________#خرمالو_ها_را_به_گنجشک_ها_بفروش به قلمِ #محمد_حنیف یک تراژدی است. دختر و پسری که طبق سنت به نام هم خورده ان
شعر دل...دلم خاک است ولی چون آتشم سوزاندتنم خاک است ولی چون آب دل را راند
عجب دارم ز خاکی که دمی سوزنده چون آتش و گه طوفنده این دل را خموش آورد دریا وش.
و این دنیا که ما دیدیم جدال آب و آتش بود گهی شعله گهی سیلاب به آرامش چکارش بود
نه آرم بود آتش را و نه سازش ز دریا بودهمه خسران اینها بر وجود خسته ی ما بود.#جدال
گرچه شاعر چشمهایی روشن و بیدار داشت
واژه های روسیاهش خط خطی بسیار داشت
قصه ی حبل المتینِ دل دروغی بیش نیست
عشق در دستان بی رحمش طناب دار داشت
مثل یوسف خواستم از عشق بگریزم ولی
هر دری را باز کردم پیش رو دیوار داشت
مرگ هم غیرت ندارد ! بی خیالم می شد و ...
زندگی در برزخی بیهوده استمرار داشت
بینِ این آشفته بازارِ جنون و کشمکش
خاطراتش باز هم اندیشه ی آزار داشت
یادم آمد وقت دل کندن بلاتکلیف بود
هم مرا می راند ، هم بر ماندنم اصرار داشت
مثل ماشی
در ایامی نه چندان پیش از این تر سه خواهر بودی اندر شهر دختر
دو خواهر از یکی دیگر بزرگتر یکی کوچکتر از آن هر دو خواهر
پدر بر هر سه عاشق تر ز مجنون به عشق دختر کوچک که برتر
ز عشق بیش او بر دخت کوچک دو خواهر دوست تر میداشت مادر
پدر چون رخت از این دنیا بدر کرد حکومت گشت اندر دست مادر
ز ثروت آن دو خواهر را فزون داد نصیب دختر کوچک که کمتر
چو آن دختر برفت از پیش مادر به شوهر خار شد زآن کار مادر
تمام عمر با ای
همان آرزوی ژرفی هستید که شمارا به پیش می راند.
آرزویتان هرگونه که باشد، اراده ی تان همان گونه است.
اراده تان هرگونه که باشد، کردارتان همان گونه است.
کردارتان هرگونه که باشد، تقدیرتان همان گونه است.
بربهادارانیاکا (اوپانیشاد)
گفتار چهارم آیات 4و 5
اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
«قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا ۚ قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ»
اشراف مستکبر قوم او گفتند: «اى شعیب! به یقین، تو و کسانى را که با تو ایمان آورده اند، از شهر و دیارمان بیرون خواهیم راند یا این که به آیین ما بازگردید.» گفت: «آیا (مى خوا
من دریافتم که دوست داشته شدن، هیچ، اما دوست داشتن همهچیز است و هر روز بیش از پیش به این باور میرسیدم که آنچه زندگی ما را باارزش و شادمانه میسازد، چیزی جز احساسها و دریافتهای ما نیست. هر کجا که بر کرهی زمین، چیزی را مییافتم که میشد آن را خوشبختی نامید، میدیدم که از احساسها تشکیل شده است... هر آنجا که انسانی از احساساتی قدرتمند بهرهمند بود و با آنها میزیست، هر آنجا که آنها را از خود نمیراند و خوارشان نمیشمرد، بلکه
اسمورودینکا، عزیزم
مدتیه که مثل سگ ترسیدهام. از فردا و فرداتَر. از مسیر نامطمئن روبهرو. اینکه همه چیز روی هواست. هیچ اطمینانی به نتیجه نیست. هیچ اطمینانی به من نیست. اینکه من مال این حرفها هستم یا نه. اینکه به فرض بودن اهل این حرفها، این مسیر درست هست یا نه. اسمورودینکا، من همیشه بیرون رینگ لش بودم و فقط حرف میزدم. حالا اما یه سری هیولا و غول وسط رینگ میبینم که تو راند بعدی منتظر مناند.
اسمورودینکا، میترسم... تو که میدونی، من قب
پی چندتا برگه کاغذ سفید میگشتم تا چیزی رو یادداشت کنم.دست کردم توی کشو و یکی از چنددفترچه ی رنگ و وارنگی که برای یادداشت مریض های بخش های مختلفم خریده بودم رو کشیدم بیرون...دفترچه ی بنفش رنگ...جراحی...
ورق زدم...
تخت 2:PT و INR رو پیگیری(همه ی جملات رو به خاطر عجله داشتن ناقص نوشتم)
MRIتخت 8
12ترخیص
فرشته بهادری:ESRفلان و CBCبهمان
صغری تخت 7سردرد
حسین تخت9 :def_gas_(منظورم این بوده که هنوز بعد از جراحی عملکرد روده اش برنگشته و دفع گاز و مدفوع نداشته)
عزت الله:باک
دلنوشته: انگیزشی
نویسنده: ریحان علیپور، آمنه آبدار
انسان همانند آبی است که در رود زندگی جریان دارد، باید حرکت کند و پی برخورد با سنگ هایی که مانند مشکلات، مانعی در برابر پیشرفتش ایجاد می کند، به تن بمالد.
آب تشبیه خوبی برای انسان است؛ زیرا که وقتی تلاش می کند، مانند آب زلال و روان است، ولی انسان که تلاش نمی کند، مانند آبی است که در مردابی کوچک، با جایی محدود، می ماند و بوی تحفن بدبختی اش، همه را از او می راند.
باتشکر از ریحان علیپور وآمنه آ
زندگی او به گونه ای نبود که حقّی را پایمال کند و ستمی را روا دارد.او خود بهترین نمونهء یک مسلمان بود،مسلمانی که خدا در دو خطّ،سیمای او را تصویر کرده است:«... أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ... بر کافران سختگیر و با همدیگر مهربانند»(فتح:29)
وی هرگز کسی را نیازرده بود،تنها یک بار از یک بدوی خشنی – که شانه به شانهء محمّد(ص) می راند و به اندازه ای وحشیانه و خشن می راند که مرکبش به مرکب او خورد و پای محمّد(ص) را به بسختی به درد آورد –
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریبتر! این چه روزگاری است که یک راز آفرینش زن را در خود تحمل نمی کند. این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟آنجا جای تو نیست.دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم. بیا تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی. تو از بهشت آمده بودی
✂️برشی از کتاب✂️▫️گریه نکنید عزیزان من!از این پس جای گریستن بسیار دارید.بر هر کدام از شما مصیبت ها می رود که جگر کوه را کباب می کند و دل سنگ را آب.▫️حسن جان!
قبل از انجام هرگناهی
ایـن چهار چـیـز را بـه یـاد آوریـد.
الله متعال می بیند.
{وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ}
و الله نسبت به آنچه انجام می دهید، بیناست (حدید/4)
فرشتگان می نویسند.
{ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ}
انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی راند مگر اینکه نزد او فرشته ای مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است (ق/18)
روزی مرگشما فرا میرسد.
{وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَق
باید وقت آزادتری میداشتم تا این بُرهه ی زندگی ام را مفصل ثبت کنم.این روزهای درس خواندن های کوتاه بین ویزیت مریض ها و تست زدن های هول هولکی گوشه ی استیشن پرستاری...این روزهای جیم زدن از راند و التماس برای پیدا کردن یک گوشه ی خلوت مناسب برای جزوه دست گرفتن...
باید ده سال بعد به یاد داشته باشم سیر تغییر کردنم را...اینکه بعد از یک عمر عادت به تعطیل کردن درس با رسیدن ساعت نُه شب،یکباره چشم باز کردم و دیدم نیمه شب است و من با چهره ای خواب آلود و موهای ژو
در این مقاله از رابینز قصد داریم در مورد اینکه چگونه غر زدن و افکار منفی را ترک کنیم و اینکه غر زدن در زندگی ما چه تأثیری دارد صحبت کنیم.
مدتها پیش، در حالی که از خیابان عبور میکردم، ماشینی با سرعت بالا از گوشه ای به سمتم آمد. به سرعت خودم را به عقب پرتاب کرده و شروع به داد زدن کردم تا توجه راننده را جلب کنم. راننده که متوجه من شده بود به سرعت ترمز گرفت و مسیرش را برای عدم برخورد با من منحرف کرد.
اگر راننده فقط چند ثانیه دیرتر واکنش نشان میداد،
من به خاطر شغلم پر از داستانم. در همه ی روزهای تدریس بیش از آن که یاد داده باشم، یاد گرفته ام. خاص ترین لحظه ی کلاس ها جایی است که آدم ها شروع می کنند به گفتن داستانشان. ناب ترین لحظات است. گاهی به تلخی ها که می رسند اشک روی گونه هایشان را هاشور می زند، از آن اشک ها که صاحبش خیلی تلاش کرده که نیاید، آبروریزی نکند اما سرازیر شده. شگفت انگیز ترین چیزی که پای داستان هزاران انسان یاد گرفته ام توانایی عجیب و غریب آدمی است در تحمل کردن. و نقش «معنا» در ا
تحلیل فاندامنتال بازار فارکس:
دوشنبه 4 نوامبر 2019
سهام آسیا با خوشبینانه شدن مذاکرات توافق تجاری آمریکا/چین، معامله بالایی دارد.
پوند/دلارآمریکا هفته گذشته با قدرت گرفتن حزب توری انگلیس، صعود کرد.
در بازارهای نوظهور، پیشگیری شرکت مالی Moody آمریکا از روند نزولی آفریقای جنوبی، راند آفریقای جنوبی را بالا کشید.
سهام آسیا شبانه و با توجه به روند خوشبینانه مذاکرات تجاری آمریکا/چین و گزارش بهتر از میزان انتظار مشاغل آمریکا، معامله بالایی داشت. در
خوشان را با خوشان محشور دارندکران را از کران مجبور دارند
صبوران با صبوران باده گیرندعجولان را به خامی غور دارند
هر آنکس بار خود بر دوش داردنه کس را بهر کس در گور دارند
تو غمگینی که غم را دوست داریخوشان از خندهی خود شور دارند
غمت از دوش خود بر کس میفکنتو را با جنس خود در تور دارند
جسوران با جسوران در عروجندخموشان را به حق منصور دارند
عقاید از سر تاریک خیزدرفیقان دل از دل نور دارند
به سربازی دل حلمی سخن راندحروف عشق از حق زور دارند
سلام به همه چ خبرا؟؟؟
دلم برای وبلاگ تنگ شده بود گفتم بیام یه سلامی بکنم
این هفته ها خیلی امیدوارم برای رسیدن به آرزو هام، نمیدونم حکمتش چیه اما واقعا حس میکنم آخر داستان رو نوک قله ام
از ریاضیم غافل نشیم که یه حس خوب ساخته برام(البته به کمک استاد منتظری)واقعا کولاک کرده ایشون. مثلا الان تست های مثلثات رو رو هوا میزنم
کلا فقط کافیه چهار ماه از حاشیه ها دور شم تا به دانشگاه تهران برسم.فقط مشکل حاشیه هان
ممکنه این چهار ماه تا روز کنکور اینترنتم
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند.. /\ /\
#حدیث_مهدوی
کلام امام زمان(عج)
«و لیعلموا أن الحق معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر، و لا یدعیه غیرنا الا ضال غوی، فلیقتصروا منا علی هذه الجملة دون التفسیر، و یقنعوا من ذلک بالتعریض دون التصریح، ان شاء الله».
ای شیعه ما همگان باید بدا
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند.. /\ /\
#حدیث_مهدوی
کلام امام زمان(عج)
«و لیعلموا أن الحق معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر، و لا یدعیه غیرنا الا ضال غوی، فلیقتصروا منا علی هذه الجملة دون التفسیر، و یقنعوا من ذلک بالتعریض دون التصریح، ان شاء الله».
ای شیعه ما همگان باید بدان
4ماه از اینترنی گذشت.اینجوری ک نگاه میکنی میگی اعع؟؟چقد زود گذشت ولی ...
همیشه فک میکردم(البته هنوزم همین فکر میکنم) ک قلب سختترین بخش ممکنه..و بصورت بسیاار تا بسیااار.........(هیچ کلمه ای رو برای توصیف احساسم نمیتونم بکار ببرم) اول بخش اینترنیم شد قلب..روزای اولی ک گیجی ، نمیدونی چی ب چیه؟؟ کی ب کیه ..من کیم اینجا کجاست؟؟
روزایی ک خودمم از شدت گیجی و ترس همراه مریضام تا مرز سکته قلبی میرفتم..و اگه اون اتنده مهربون نبود واقعا کم میاوردم و همونجا تو او
درکوچه های خاکیدربین خاک و کاه گلباپای لخت وبی کفشمی گشت بی سرودلآن کودکان سرخوشبی فکرغصه ی نانپرشوروپرهیاهوسردرهواورقصانزیردرخت سیبیدرحال چرت نیمروزچشمی به آسمان داشتمردی به فکر دیروزدرخانه های روستاپیچیده عطر نانکگرم است تنورخانهزن درکنارش آنکیک سرمیان آغلپستان گاو بدوشددستی میان خانهدررفت وروب بکوشدمردان میان جالیزیادرمیان شالیبرپاکنندزندگیازیک زمین خالینقش شقایق آنجاستدردشت سبزصحراآوازسینه سرخ استآوای عشق روستادرکوچه با
دینداری سیاسی، دینداریای است که از ایمانِ وجودی تهی شده و در آن رابطۀ انسان و خداوند نه بر پایۀ اعتراف و پذیرشِ بیچون و چرای گناه بلکه بر مبنای توجیه گناه برای دستیابی به قدرت و پیشتیبانی از آن تعریف میشود. از اینرو، دینداری آغشته و وابسته به قدرت لاجرم نمیتواند در جهت تقویت ایمانِ وجودی افراد دیندار گام بردارد. قدرتطلبی ایمانِ وجودی را تضعیف کرده و به حاشیه میراند.
مسعود زمانی مقدم
خوشان را با خوشان محشور دارندکران را از کران مجبور دارند
صبوران با صبوران باده گیرندعجولان را به خامی غور دارند
هر آنکس بار خود بر دوش داردنه کس را بهر کس در گور دارند
تو غمگینی که غم را دوست داریخوشان از خندهی خود شور دارند
غمت از دوش خود بر کس میفکنتو را با جنس خود در تور دارند
جسوران با جسوران در عروجندخموشان را به حق منصور دارند
عقاید از سر تاریک خیزدرفیقان دل از دل نور دارند
به سربازی دل حلمی سخن راندحروف عشق از حق زور دارند
موسیقی: Sleep D
مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.
قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد. چند شاخ مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سوی و آن سوی میرفت. پای را بر پدال گاز فشرد و اتومبیل گویی پرندهای بود رها شده از قفس.
#حدیث_مهدوی
کلام امام زمان
«و لیعلموا أن الحق معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر، و لا یدعیه غیرنا الا ضال غوی، فلیقتصروا منا علی هذه الجملة دون التفسیر، و یقنعوا من ذلک بالتعریض دون التصریح، ان شاء الله».
ای شیعه ما
همگان باید بدانند حق با ما و نزد ماست؛ جز ما، کسی این سخن را بر زبان نمی راند مگر دروغگوی تهمت زن. و غیر از ما، احدی این ادعا را نمی کند مگر آنکه گمراه و گمراه کننده است. به همین جمله از ما اکتفا کنند و تفسیرش را نخواهند،
... آب ساکن را به طرف آب متحرک راند تا قسمت های بلای آن بالا آمد و از مجموع آن کفی بیرون افکنده شد.
پس پروردگار آن کف را در هوایی آزاد و جوی وسیع بالا برد.
آنگاه از آن کف ، آسمان هفتگانه را بدون هیچ عیب و نقصی بیافرید و در زیر آن آسمان ها موجی خلق کرد که ریزش نکند و بر بالای آن سقفی محفوظ و طاقی بلند و بی ستون قرار داد که آسمان ها را به ستاره های درخشان و تابان آراسته کرد و خورشید نورافشان و ماه پرتو افکن را در آن روان ساخت، در حالی که هر یک از آن ستار
دلم میگیرد از روزی که می گیردسراغم را ولی دیگر نمیخواهم ببینم چشم هایش راهمان چشمان بی همتا پر از عشق و پر از گرما در آن دوران که بی پروا چه خوش بودیم اما رفتدلش را دیگران بردندولی آن روزدلم میگیرد از آن روز همان روزی که میدوزی به راهم چشم هایت راولی دیگردگر من را نخواهی دید نخواهی داشت مرا از دور خواهی یافت فراز قله ها در جستجوی بیشتر هافقط بالاترین ها رانشان کرده وَ میپویم وَ میجویم در آن لحظهدر آن لحظه نشان از قلب سنگینم مگیر ای یارکه
چهار سال پیش پس از تحقیق و جستجو یک قالیشویی خوب پیدا کردیم..مادرم مثل کسی که بچه اش را راهی سفر می کند قالی ها را به قالی شوینده سپرد و منتظر ماندیم که خوشگل و تر و تمیز و تپل و مپل برگردند خانه.یک ربع اول که به خانه آمدند خیلی خوب بودند اصلا از شدت تمیزی می درخشیدند مادرم مشت خود را به علامت پیروزی بالا برد و گفت از این به بعد فرش ها را می دهیم قالی شویی بشوید.همچین که خواستیم لبخند بزنیم ناگهان دیدم قالی بدبخت فقط ظاهرسازی می کند که خوب است و ب
یکی از دوستان بهم یه ایمیل داده بود تا در مورد نحوه ی شکست کاسپارف در مقابل دیپ بلو رو بگم در اصل متن زیر رو از دیجیاتو کپی کردم ولی در آخر یه سری توضیحات دادم که ممکنه درست باشه اما من خودم به دلیل علاقه ام به کامپیوتر و هوش مصنوعی این اتفاق رو یکی از بزرگترین اتفاقات دنیای هوش مصنوعی و کامپیوتر ها می دونم. درسته که این خبر قدیمی ولی برای من و بعضی دیگر از دوستان خیلی جالب و جای سوال داره.
خب پستی که دریجیاتو منشر کرده رو اول مطالعه کنیم بعد میر
یکی از دوستان بهم یه ایمیل داده بود تا در مورد نحوه ی شکست کاسپارف در مقابل دیپ بلو رو بگم در اصل متن زیر رو از دیجیاتو کپی کردم ولی در آخر یه سری توضیحات دادم که ممکنه درست باشه اما من خودم به دلیل علاقه ام به کامپیوتر و هوش مصنوعی این اتفاق رو یکی از بزرگترین اتفاقات دنیای هوش مصنوعی و کامپیوتر ها می دونم. درسته که این خبر قدیمی ولی برای من و بعضی دیگر از دوستان خیلی جالب و جای سوال داره.
خب پستی که دریجیاتو منشر کرده رو اول مطالعه کنیم بعد میر
یکی از دوستان بهم یه ایمیل داده بود تا در مورد نحوه ی شکست کاسپارف در مقابل دیپ بلو رو بگم در اصل متن زیر رو از دیجیاتو کپی کردم ولی در آخر یه سری توضیحات دادم که ممکنه درست باشه اما من خودم به دلیل علاقه ام به کامپیوتر و هوش مصنوعی این اتفاق رو یکی از بزرگترین اتفاقات دنیای هوش مصنوعی و کامپیوتر ها می دونم. درسته که این خبر قدیمی ولی برای من و بعضی دیگر از دوستان خیلی جالب و جای سوال داره.
خب پستی که دریجیاتو منشر کرده رو اول مطالعه کنیم بعد میر
جهت زیرسازی سقف کاذب در ابتدا باید روی سقف را با استفاده از متریال استاد یا راند لایه پوشی کرد تا بتوان شبکه زیرساخت را روی آن نصب کرد.
پس از اینکه دیوار را با استفاده از این متریال پوشاندید، باید زیرسازی سقف دوم یا همان سقف کاذب را اعمال کنید، برای اینکار از با استفاده از پروفیل سازه که میتواند از جنس پروفیل گالوانیزه باشد، یک شبکه زیرسازی ایجاد کرد، برای متصل کردن این پروفیل ها بهم باید از پیچ سازه استفاده شود، و جایی که امکان اتصال پیچ ن
غزل در لغت به معنای عشقبازی و سخن گفتن با زنان است و در اصطلاح، غزل قالبی از شعر فارسی است. در غزل مصراع نخست با مصراعهای زوج غزل هم قافیه است. شعر غزل معمولاً بین ۵ تا ۱۴ بیت دارد و ابیات غزل فارسی از لحاظ مضمون دارای استقلال اند. در آخرین بیت غزل شاعر نام شعری یا تخلص خود را می آورد. "غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم "غزل"رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید.
ادامه مطلب
ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظه های
پرعصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پرشوکت من
ای با تو من گشته بسیار
درکوچههای بزرگ نجابت
در کوچه های فروبسته استجابت
در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچههای مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو می خواند
گهگاه اگر ا
دوست ندارم درمورد حال پست دیشب و حرفایی که زدم فکر کنم. خیلی وقت بود خودمو اینطور عصبانی و خشن ندیده بودم، طوریکه بایستم و با صدای بلند داد بزنم. شاید به نظرتون دختر خیلی غیر جذابی به نظر بیام ولی من وقتی عصبانی میشم در حق خودم این ظلم رو نمی کنم که تو خودم نگه دارم، حتی اگه دلیلم منطقی نباشه. بعد از اون حرفا و عذاب روحی بعدش و تکرار تک تک حرفای وسط دعوا توی ذهنم، با یه شخصیت خورد شده سعی کردم حال بدم رو بریزم توی وبلاگمو گند زدم. من هیچوقت فکر
دعا کنید برام !
یکی نیست بگه نونت نبود ، آبت نبود ، فشرده کردن برنامه هات چی بود :)))
شنبه امتحان نسخه نویسی دارم ، حالا این وسط روتین های اینترنی ک شامل و راند و کشیک میشه هم هست ...
۲۴ ام امتحان صلاحیت بالینی دارم ! باز این وسط هاش کشیک ها و راندها ! بعد تنها هم هستم ! همه ی دوستهام از شرکت تو امتحان دارن انصراف میدن و من همچنان پررو پررو میخوام امتحان بدم :))
باز عین آهو رفتم از استاد راهنمام وقت گرفتم ک نمونه هامم جمع کنم تو این مدت:)))
فردا دوستم
تو شبیه بهشتی. این لحظه زبان از سخن باز میماند، و باز چون همیشه خاموشی سخن میراند. تو شبیه خدایی. باید جرأت کند زبان و به درستی، هجاهجا بگوید: تو خدایی.
نه، چنین عشقها بر زمین نادره است. چنین عشقها را چار و هشت نمیزاید. چنین عشقها پنج و شش نمیداند. چنین عشقها را دانستن، جان میطلبد و زمان، به هزار خلقت.
واصلی را میل خلق بود، مرا میل خلقت. واصل را خلق، دون کرد، و مرا خلقت، ورا. من این چنین واصلین نمیدانم، چنیان که حرف تو میزنند و
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):آدمی حقیقت ایمان را نمی چشدمگرسه خصلت دراو باشد:فهم در دین, صبردر برابرسختیها وبرنامه ریزی درست درامر معاش.
امام صادق(علیه السلام):بنده به سبب یکی ازپنج کارکه همگی مانندهم وشناخته شده هستندازایمان خارج میشود:کفر, شرک, گمراهی, فسق وگناهان بزرگ.
امام صادق(علیه السلام):چشیدن حلاوت ایمان بردلهای شماحرام گشته , مگرآنگاه که ازدنیا روی گردان شوید.
امام صادق(علیه السلام):آنچه ایمان رادرآدمی استوارمیکندورع است و
ترس از شکست می تواند فشار مضاعفی را در هر نلاشی که می کنیم و یا هر تصمیمی که می گیریم بر ما تحمیل نماید. گاهی این ترس می تواند بعنوان محرکی برای موفقیت باشد ولی در بعضی موارد نیز می تواند ما را از پای در آورد و یا از دستیابی به اهدافمان بازدارد.
اغلب زمان هایی که فرصتی بزرگ برایمان پیش می آید، این ترس قوی تر خواهد بود، طوریکه ما را وحشت زده می کند و دائم به اینکه ما برای چنین چیزی به اندازه کافی خوب نیستیم و اگر شکست بخوریم به نظر احمق خواهیم رس
داستان درس خواندن در دانشگاه برایم همیشه داستانِ غریبی بوده و هست.اینکه زندگی هزار نکته ظریف و زیبا دارد و کنکور و دانشگاه و حتی مدرسه ها از ما میخواهند فقط روی درس تمرکز کنیم که عافیت همان جاست.اما عافیت آن جا هم نیست.من وبلاگ یکی از بچه های سال هفت رو میخونم.این دختر خانم سال هفتمِ پزشکی در شهر خودشونه .اما نوشته هاش جوریِ که انگار داره برای جنگ آماده میشه و همه ی این ها برای امتحان تخصص دادنه.من کاری به ارزش اخلاقی و عظمت علم ندارم و معتقدم
بازی انفجار چیست؟
یک بازی انلاین کاملا ساده که بر اساس الگوریتم های ریاضی طراحی شده است. در بازی انفجار شما مبلغی را به دلخواه انتخاب و وارد بازی می شوید. پس از استارت بازی نمودار به صورت صعودی بالا میرود و شما تا قبل از توقف نمودار فرصت دارید مبلغ اولیه به همراه سود ثانویه را برداشت کنید و در غیر اینصورت بازنده خواهید شد. این بازی بصورت گروهی انجام می شود و شما میتوانید با دیگر کاربران بصورت آنلاین چت کنید.
آموزش بازی انفجار
در ابتدا بر رو
#حکایتی_بسیار_زیبا_و_خواندنی(شراکت با خدا)
کشاورزی هر سال که گندم میکاشت، ضرر میکرد.تا اینکہ یک سال تصمیم گرفت، با خدا شریک شود و زراعتش را شریکی بکارد. اول زمستان موقع بذرپاشی نذر کرد که هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم کند.
اتفاقاً آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد.هنگام درو از همسایههایش کمک گرفت و گندمها را درو کرد و خرمن زد.اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر کرد و به خانهاش برد و گف
باید
بر خدا و خلقی که زیبایی می آفرینند، تبریک گفت و تکریم کرد که این تبریک بر مخلوق
نیست بلکه بر خالقی است
انتشار: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس - شهرسبز - برنا - وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - مهر - پیام فارس - خبرجنوب مورخ 23 اسفند 97 -
ادامه مطلب
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم،
دل در عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ استچاووش میگوید ما را وقت تنگ است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیمتا بوسه گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان استموسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشمبانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارندپا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر گام بردارچشم از هوس از خورد از آرام بردار
گاه سفر آ
هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا می داد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری. هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن.
پیرمرد خنده ای کرد و گفت : اعلی حضرت! این گونه هم که فکر می کنی فرمان در دست تو نیست. به آن طرف جاده نگاه ک
خواب بودم خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام
تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لهت را گل گرفت
روی من خروار ها از خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود
بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت سوت و کور و تنگ بود
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواندو رفت
خواب بودم خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام
تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لهت را گل گرفت
روی من خروار ها از خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود
بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت سوت و کور و تنگ بود
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواندو رفت
کارگردان: محمد آهنگرانیتهیه کننده: سید محسن جاهدنویسنده: مهدی علی میرزاییسال ساخت: ۱۳۹۶محصول کشور: ایرانمدت زمان: ۸۵ دقیقهژانر فیلم: اجتماعی
بازیگران: سام درخشانی، کامبیز دیرباز، لیلا اوتادی، الهام حمیدی، رز رضوی، بیژن بنفشهخواه، نیما شاهرخشاهی و …
خلاصه داستان: سلیمان قطار خنده را به قصد اثبات مرد بودنش در خانواده و جامعه تخته گاز میراند؛ چرا که به هزار و یک دلیل زیر سؤال رفته و او خود نیز به این امر واقف شده و …
راهنمای دانلود:
بازی انفجار یک بازی که بیشتر بازی ریاضی می باشد این روزها در فضای مجازی حسابی سر و صدا کرده است ، اما ماجرای این بازی و آموزش بازی انفجار چگونه است.
بازی انفجار چیست؟
یک بازی انلاین کاملا ساده که بر اساس الگوریتم های ریاضی طراحی شده است. در بازی انفجار شما مبلغی را به دلخواه انتخاب و وارد بازی می شوید. پس از استارت بازی نمودار به صورت صعودی بالا میرود و شما تا قبل از توقف نمودار فرصت دارید مبلغ اولیه به همراه سود ثانویه را برداشت کنید و در غی
برای پرنده ی در بندبرای ماهی در تُنگ بلور آببرای رفیقم که زندانی استزیرا، آن چه میاندیشد را بر زبان میراند.
برای گُلهای قطع شدهبرای علف لگدمال شدهبرای درختان مقطوعبرای پیکرهایی که شکنجه شدند
من نام ترا میخوانم: آزادی!
برای دندانهای به هم فشرده برای خشم فرو خوردهبرای استخوان در گلو برا ی دهانهایی که نمیخوانندبرای بوسه در مخفیگاهبرا ی مصرع سانسور شدهبرای نامی که ممنوع است
من نام ترا میخوانم: آزادی!
برای عقیدهای که پیگ
21- و من خطبة له (علیه السلام)
> و هی کلمة جامعة للعظة و الحکمة <
فَإِنَّ الْغَایَةَ أَمَامَکُمْ وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوکُمْ تَخَفَّفُوا
تَلْحَقُوا فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ.
# قال السید الشریف : أقول إن هذا الکلام لو وزن بعد کلام الله سبحانه و بعد کلام رسول الله (صلی الله علیه وآله) بکل کلام لمال به راجحا و برز علیه سابقا.فأما قوله (علیه السلام) تخففوا تلحقوا فما سمع کلام أقل منه مسموعا و لا أکثر منه
نام کتاب: #آویشن_قشنگ_نیست | نویسنده: #حامد_اسماعیلیون | #نشر_ثالث | ۷۳ صفحه.شیش تا داستان کوتاه که در عین مستقل بودن، به هم مرتبطن. در اصل هفت تا بوده، اما یکی از داستان ها حذف شده چون یه جورهایی می گن در مورد اتفاقات سال ۸۸ بوده و همون قضیه ی معروف #کوی_دانشگاه که ریختن توی خوابگاه کوی دانشگاه و کلی دانشجوی مظلوم رو پرپر کردن. این کتاب جایزه #هوشنگ_گلشیری رو در سال ۸۸ برنده شد و همون سال در #جایزه_ادبی_روزی_روزگاری به عنوان اثر شایسته ی تقدیر مورد
� آیا نوشیدن مقدار زیادی آب در هر 15 دقیقه، ویروس کرونا را بیرون رانده، و [از بدن] در برابر کووید 19 محافظت میکند؟
واقعیت: هیچ شواهدی وجود ندارد که نوشیدن مقدار زیادی آب ویروس کرونا را [از بدن] بیرون میراند. با این حال، برای سلامتی به طور کلی، توصیه میشود افراد هر روز مقدار کافی آب بنوشند تا از کمبودِ آبِ بدن پیشگیری شود.
یادداشتها:
ـ سازمان بهداشت جهانی (دسترسی در 1399/1/28)
ناسا در عکس روز خود تصویری را با کاربران به اشتراک گذاشت که توسط تلسکوپ فضایی "هابل" رصد شده است.
ناسا در رابطه با این تصویر نوشت: یک ستاره مانند خورشید ما، در واپسین روزهای زندگی خود میتواند به یک غول سرخرنگ تبدیل شود. در آخرین روزهای عمر یک ستاره، هسته آن به داخل خودش سقوط میکند و لایههای سطحی را به بیرون میراند. ستارگان در اثر همجوشی هستهای که در هسته آن ها رخ میدهد، پایدار هستند که این امر باعث تولید انرژی میشود.
خب انصافا سخته. فکر کن! مجبوری بین ادامه دادن خواب شیرین شبونه و خوردن سحری یکی رو انتخاب کنی! مغز من یه راهکار جالب پیدا کرده، در حالی که من توی عالم هپروتم و چیزی حالیم نیست، به کسی که اومده بیدارم کنه دروغ میگه که من نمیخوام فردا روزه بگیرم، ولم کنید دیگه، اه! فرد بیدار کننده هم شونهای میندازه بالا و میگه هر طور راحتی و میره. بدین منوال من تا صبح به خواب ادامه میدم و بدون سحری روزه میگیرم. از اونجایی که مغز من زده به در دیوونه با
مادرش قلمبه قلمبه اشک میریخت که چرا تک پسرش راهش را ادامه نمیدهد و اصلا انتخاب رشته نمیکند!. مادر لیسانس ریاضی از یک دانشگاه معتبر داردولی پسر متنفر از ریاضی و مهندسی.
به پسر میگویم تو به چه علاقه داری؟ میگوید: 1- سینما 2- گرافیک 3- معماری . میپرسم و دیگر؟ می گوید و دیگر هیچ!
به مادر میگویم بگذار در همین رشته ها درس بخواند، می گوید این همه سرمایه گذاری کردم این همه پسرک را در بهترین مدارس ریاضی فیزیک ثبت نام کردم که برای خودش شخصیت و اجر و قربی پی
رادیاتور فلاما
ویژگی های رادیاتور فلاما
10 سال گارانتی تعویض بلوک
تولید تبریز پوشش رنگ اپوکسی –پلی استر مقاومت در برابر پوسیدگی
صرفه جویی در مصرف سوخت به علت راند مان حرارتی بالا
عدم نیاز به هواگیری مداوم در طول سال
دورو و با ضخامت 1.2 استفاده از ورق های فولادی با نشان استاندارد ملی ایران و بر اساس استانداردهای کیفیت جهانی
سازگارترین نوع رادیاتور با انواع پکیج های شوفاژ دیواری
شرکت تاسیسات یزد تهویه با داشتن سالها تجربه در زمینه فرو
آبیاری در فرهنگ ها به عنوان افزایش مصنوعی آب به زمین (به وسیله نهرها ، جویها ،لوله ها یا غرقاب کردن)برای تامین رطوبت مورد نیاز رشد گیاه تعریف می شود.اراضی زیر کشت آبی کشور ایران حدود 5/7 میلیون هکتار یعنی کمتر از 5 درصد کل مساحت کشور است در حالیکه اراضی مستعد کشور برای کشاورزی بین 30 تا 50 میلیون هکتار بر آورد شده بعبارتی می توان بین 20 تا 30 درصد کل مساحت کشور را زیر کشت قرار داد .از 88 میلیارد متر مکعب آب که هر ساله استحصال می شود حدود 83 میلیارد متر م
بسم الله
صدایش می آمد و خودش نبود، شصت هفتاد ساله میزد صدایش؛ پیر، ناهماهنگ، خش دار. انگار تارهای صوتی اش چین خورده بودند و لای چین ها دود اگزوز اتوبوس های فکسنی جمع شده بود و اصوات هنگام عبور لابلای آنها گیر می کردند . یک همچین صدای ناجوری داشت . همینطوری که داشت حرف میزد از جلوی اتاقمان رد شد . سی سالش هم نبود . شوکه شدم و فکر کردم : صدایش زودتر از خودش پیر شده و ناگهان دلم گرفت .
کدام بخش وجودم زودتر از خودم پیر شده بود ؟
همیشه بخش هایی از وج
در میان اتوبان سوار ماشین در حال حرکت. به آن که آهستهتر از ما میراند، میگوییم: گاریچی برو کنار راه رو بند آوردی! و آن که پشت سرمان چراغ و بوق میزند که راه بدهیم و از ما سبقت بگیرد، میگوییم: چه خبرته سر آوردی! مگه میدون مسابقس؟! (البته چون خانواده درون ماشین است، از الفاظ رکیک و کاف دار استفاده نمیکنیم).
این یک نمونه از حق به جانبی ما است، اگر کمی دقت کنیم؛ نمونههای زیادی از این حق به جانبی پیدا میکنیم. نمیدانم چرا همیشه خودمان را
دانلود فیلم تخته گاز با لینک مستقیم
دانلود فیلم ایرانی تخته گاز با کیفیت عالی 1080p
دانلود فیلم تخته گاز
گروه فیلم : کمدی
سال تولید : 1397
کارگردان : محمد آهنگرانی
بازیگران: سام درخشانی، کامبیز دیرباز، لیلا اوتادی،
الهام حمیدی، رز رضوی، بیژن بنفشهخواه، نیما شاهرخشاهی، پرستو صالحی، با
حضور داریوش فرهنگ، با هنرمندی نفیسه روشن و با معرفی امیرعلی تکیه
خلاصه داستان : «سلیمان» قطار خنده را به قصد اثبات
مرد بودنش در خانواده و جامعه تخته گاز می
مجموعه سرویسکاران یزد تهویه (در خصوص نصب تعمیر و سرویس پکیج ) برگرفته از کادری مجرب و با تجربه آماده خدمت رسانی در سراسر شهر شیراز با ارزان ترین قیمت و سرویس دهی در محل می باشد.
رادیاتور فلاما
ویژگی های رادیاتور فلاما
10 سال گارانتی تعویض بلوک
تولید تبریز پوشش رنگ اپوکسی –پلی استر مقاومت در برابر پوسیدگی
صرفه جویی در مصرف سوخت به علت راند مان حرارتی بالا
عدم نیاز به هواگیری مداوم در طول سال
دورو و با ضخامت 1.2 استفاده از ورق های فولادی با
دانلود فیلم تخته گاز با لینک مستقیم
دانلود فیلم ایرانی تخته گاز با کیفیت عالی 1080p
دانلود فیلم تخته گاز
گروه فیلم : کمدی
سال تولید : 1397
کارگردان : محمد آهنگرانی
بازیگران: سام درخشانی، کامبیز دیرباز، لیلا اوتادی،
الهام حمیدی، رز رضوی، بیژن بنفشهخواه، نیما شاهرخشاهی، پرستو صالحی، با
حضور داریوش فرهنگ، با هنرمندی نفیسه روشن و با معرفی امیرعلی تکیه
خلاصه داستان : «سلیمان» قطار خنده را به قصد اثبات
مرد بودنش در خانواده و جامعه تخته گاز می
خاطره ی میکول(همگروهیمون) از اولین باری که به عنوان اینترن زنان به زایشگاه قدم رنجه فرمودند...(جمله ها رو با لحن کاملا جدی و با تصور چهره ی ریلکسش بخونید)
_ما:میکول کشیک چطور بود?
+یعنی یا ابوالفضل...یااااابوالفضل...جنایت های صدّام به پای زاییدن زنها نمیرسه...یعنی بقرآن من تا صبح خواب میدیدم خوابوندنم رو تخت لیتاتومی و میگن یا بزا یا TV(معاینه واژینال)میکنیمت!!!حالا من واژن از کجا بیارم رو دیگه نمیدونم فقط زور میزدم که از یه جاییم بچه در بیاد!!!!
+آقا
داشتیم با هم قدم میزدیم روپشت بوم اون ساختمون بلنده ک وقتی پایین رو نگاه میکنی روبه روت یه تابلوی بزرگ تبلیغاته، داشت همه اش حرف میزد از در و دیوار و همه جا خلاصه، یه هو ساکت شد. وایساد،برگشتم ببینم چی شده، گفت چرا تو دیگه نمینویسی!از یه سال بیشتر شده:(حواسم بهت هستاااا قرار بود وقتی پاییز اومد بنویسی ولی شروع نکردی الانمک بهار داره تموم میشه ... یه هو زدم زیر گریه،احساس فروریختن داشتم!چرا باید از نوشتن نه "نوشتن" انقدررر دور باشم نوشتنی ک
*تو برای من هنوز پسربچه ای بیشتر نیستی، مثل صدهزار پسربچه ی دیگر. نه من به تو احتیاج دارم و نه تو به من احتیاج داری. من هم برای تو روباهی بیشتر نیستم، مثل صدهزار روباه دیگر. ولی اگر تو مرا اهلی کنی، هردو به هم احتیاج خواهیم داشت. تو برای من یگانه ی جهان خواهی شد و من برای تو یگانه ی جهان خواهم شد...
زندگی من یکنواخت است. من مرغ ها را شکار می کنم و آدم ها مرا شکار می کنند. همه ی مرغ ها شبیه هم اند و همه ی آدم ها شبیه هم اند. این زندگی کسلم می کند. ولی اگ
دانلود فیلم سینمایی کمدی تخته گاز با کیفیت عالی ۱۰۸۰p Full HD
فیلم ایرانی تخته گاز ۱۳۹۷ به کارگردانی محمد آهنگرانی
کارگردان: محمد آهنگرانی | ژانر: اجتماعی، کمدی | سال تولید: ۱۳۹۷ | تاریخ انتشار: سال ۱۳۹۸
مدت زمان: ۸۸ دقیقه | نوع: سینمایی | مخاطب: خانواده | کیفیت ویدئو: WEB-DL
فرمت: MP4 | تهیه کنندگان: مسعود تکیه و سید محسن جاهد
خلاصه داستان:
سلیمان قطار خنده را به قصد اثبات مرد بودنش در خانواده و جامعه تخته گاز میراند؛ چرا که به هزار و یک دلیل زیر سؤال ر
من مبینا ۲۱ ساله در ساعت ۳:۴۳ بامداد روزه ۶ اردیبهشت سال ۹۹ دوست دارم غر بزنم!
دلم واسه دیدن طلوع یا غروب تنگ شده!عین یه زندوونی همش تو خونم!و بیرون رفتنمم به بودن تو ماشین یا خرید مایحتاج میگذره!کاش میشد این جا هم اون گیف اقا رضا رو بفرستم :)))
دلم واسه پیاده روی طولانی با دوستام
واسه ی درس خوندن با دوستام
واسه ی بهار تهران
واسه ی کوه رفتن
واسه بهشتی
واسه ویو و تمام مکان های خاطره انگیز این سه سال لعنتی تنگ شده!
دیروز در واقع از خواب که بیدار شدم ب
سلام
تقریبا چهارماه است که بعد از چهار سال برگشتم وبلاگ واقعیتش فکر نمیکردم اصلا دنیای وبلاگ هنوز زنده باشد و کسی هم فعال باشد بیشتر برگشتم به هوای پر کردن جای خالی اینستا آمده بودم که بدون مخاطب بنویسم اما یکهو دیدم چقدر دوست پیدا کردم چقدر وبلاگ های خوب سرپا وجود دارد آدم هایی که به معنای واقعی بلاگر هستند
ماندن موقتی هم تبدیل شد به ماندن دائمی و رفت و آمدها و دوست پیدا کردن ها و کم کم هم دارد هر روز به دنبال کننده ها اضافه میشود و پست ها
جلوی ستمگرترین استاد بخش ایستادم . اصلا احساس خوبی ندارم . این احساس بعد از اینکه نماینده گروهمون اومد بهم گفت بیشتر شد و همینطور بیشتر هم میشه چون میدونم که نمایندمون بجای اینکه منافع گروه رو داشته باشه بیشتر دنبال منافع خودشه . مطمئنم خیلی از تعریف هاشو سانسور کرد . باید منتظر عواقبش باشم . چندین بار ماجرا رو برای خودم مرور کردم . از اینجا شروع شد که طبق روال عادی تو بخش زنان سر راند بودیم و هر کسی باید شرح حال بیمارشو میخوند . فقط سه بیمار رو
نوازش دست یک استاد مسئول حراج تار فرسوده ای را با بی میلی بر سر دست گرفت و گفت چند؟! چه کسی برای این تار قیمتی پیشنهاد می کند؟از میان جمعیت یک نفر با تمسخر گفت: یک دلار! دومی گفت: دو دلار برای سوزاندن در بخاری دیواری. نفر سوم گفت: من سه دلار میخرم تا پسرم با آن بازی کند. مردم بی دلیل می خندیدندناگهان پیر مردی موقر با قدم هایی آرام و محکم از میان جمعیت بیرون آمد و تار کهنه را برداشت و به آن نگاه کرد و با دستمالی خاک آن را زدود، سیم های آن را محکم
نماز صبح امروزو دوباره با همسر رفتیم مسجد. این بار با سلام و صلوات بردنمون صف اول. حس بدی داشت. به همسر گفتم مثل اینکه مسجدمونو دیگه باید عوض کنیم. گفتن اون آقایی که اون روز ارست کرده بود زنده ست و توی CCU یکی از بیمارستانای نزدیک خونه مون بستریه. امشب کشیکم ، ولی قرار شد فردا با همسر یه سر بهشون بزنیم.
و حالا من دارم کارامو میکنم که زودتر از هر روز برم بیمارستان. اونقدری جلوی اتندها بُرش دارم که واسه این سه روز بتونم مورنینگو هوا کنم و سر راند هو
درباره این سایت