نتایج جستجو برای عبارت :

به ساجده.

ساجده جان، دنیا خیلی کوتاهه و تو باید بین دوست‌داشتن عزیزانت و ابرازکردنش به اون‌ها، و تمام‌وقت کار و فکر کردن، یکی رو انتخاب کنی.
ساجده جان، کسی تضمین نداده آخر هر رفتنی رسیدنه. اما تو انتخاب کرده‌ی که رونده باشی؛ پس نه بایست و نه به آخرش فکر کن و بی‌وقفه و آهسته برو.
ساجده جان، مدتیه فراموش کردی که یه چیزی توی قلبت داری که اسمش ایمانه و همیشه همراهته. قدرش رو بدون و ازش استفاده کن؛ نه به‌خاطر نیاز اون به استفاده‌شدن، بلکه به‌خاطر نیاز خ
نمیدونم دقیقا چند وقته که چیزی ننوشتم فقط دوتا خاطره دارم یادمه جمعه عصر قرار بود با حسین دوستم بریم بیرون که من پیام دادم گفتم خیلی خوابم میاد باشه بعدا میریم و امروز صبح از ساجده پرسیدم چند شنبه هست گفت دوشنبه
شبها یه چند ساعتی بیدار میشدم ولی الا واقعا گیجم دیشب فکر میکردم یک شنبه هست دیشب یعنی ساعت یک امروز صبح ولی ساجده گفت دوشنبه، تقویمم نگاه کردم دوشنبه بود
واقعا نمیدونم چند ساعت خوابیدم هنوز خوابم میاد
۱.هیچ چیز کم نمیکنه از لذت اینکهساجده بشینه رو پاتختی
مامان روی تختی ک من هلاکم روش
اجیل بخورن و گپ بزنیم:)

۲.دلبرو بغل میکنم و فشار میدیم همو تو آغوش
بدرقه اش میکنم و وقتی رفت امیرعلی دستاشو باز میکنه
خندم میگیره از حسودیش
ی روزایی وقتی دست میکشیدم لای موهاش بدش میومد
اما حالا دیگه میدونه سرش که میشینه رو پام 
اختیارشون دست من نیست

۳.با ساجده دنبال کمربند برا بابا بودیم،
از مرده میپرسه دارید فلان سایز؟
میگه :اره،
میپرسیم:میشه ببینیم؟
میگه:ج
یوهوووووو بالاخره بلیط کنسرت کلهر جانمان را خریدیم. خیلی خووووووشحالم که این بار شد.  با ساجده و مهسا مطمئنم خیلی خوش میگذره. بی صبرانه منتظر اون شبم از ذوق در پوست خود نمیگنجم. بعد از مدتها استرس گرفته بودم پای لپ تاب نشسته. یاد انتخاب واحدا افتادم که مصیبتی بود بعضی وقتا. الان کاملا همه کرختی و بی حسیم رفت. خیلی خوشحالم. 
من اومدم از نمایشگاه کتاب امسال. با ساجده قرار داشتم. دیگه رفتیمو کلی گشتیمو کتاب خریدیم خیلی خوش گذشت. غرفه استادمم رفتیم خودش نبودانگار یه چیزی‌کم بود. یاد اون سال افتادم که بود. با ساجده کلی دلمون براش تنگ شد. آقای پور ازاد ولی بود کلی ازش سوال پرسیدیم.هی رفتیم هی اومدیم. و خب هنوز کتاب جدید نداشتن افتاد بعد نمایشگاه که منم منتظرم چاپ بشه زودتر بخرم. اما دوتا کتابی که از نشرشون نداشتم رو خریدم. دیگه این که کتاب استادمم دوباره خریدم چون مال
اگر پست مرتبط را ندیده‌اید به اینجا سر بزنید ---> فراخوان وبلاگی (1)
خب! وقت آن رسیده که از لیست عزیزانی که در پست فراخوان وبلاگی (1) اعلام کردند که تمایل به همکاری دارند رونمایی کنم! بسیار سپاسگذارم که به درخواست بنده اهمیت ندادید و پست را به اشتراک نگذاشتید، البته به جز ساجده که این کار را کرد.
 
اسامی دوستان به ترتیب زمانی که پیام دادند:
1. عالیس ---> خیالپرداز نادان
2. یک آشنا ---> یک آشنا
3. ساجده ---> Teepee
4. کازیوه ---> بوسیدن پای اژدها
5. زهرا -
این روزها یه کلاس خیلی کوچولوی مجازی برنامه‌ریزی دارم. تا اینجاش خب خیلی طبیعیه. دوست داشتم منظم باشم، تکنیک‌هایی رو یاد گرفتم و دوست دارم به دوستانم هم منتقلشون کنم.
 
یه نفر توی اینستا دنبالم کرده و شروع کرده پست‌های قدیمی رو لایک کردن و خب اینم طبیعیه؛ اما همینجوری که داشته می‌خونده یه پستی رو توش لایک کرده که گفته بودم من یه سری تکنیک‌ برنامه‌ریزی بلدم و یه دفتر برنامه‌ریزی طراحی کردم که اگر علاقه‌مندید می‌تونم در اختیارتون بگذا
+اونروز ک سوپ درست کرده بودم،ب امیرعلی میگفتم من نرفتم دانشگاه موندم برا تو سوپ درست کنم بخوری زود خوب شی،بعد تو نمیخوری؟؟چرا انقدر نسبت ب من بی توجهی میکنی؟
-از اخرشم دو قاشق خورد بح بح و چه چه راه انداخت ولی راضی نشدم-
بعد اونشب یه شکلات اورده میده بهم
میگه بیا اینو برا تو گرفتم،حالا هی بگو نسبت ب من بی توجهی میکنی

++از لذت بخش ترین قسمتای زندگی وقتاییه ک با ساجده میگذره
یه رفیق که عضو خانوادته جذابه واقعا
هم میتونم براش از کارای سرخودم تعری
اگر پست مرتبط را ندیده‌اید به اینجا سر بزنید ---> فراخوان وبلاگی (1)
خب! وقت آن رسیده که از لیست عزیزانی که در پست فراخوان وبلاگی (1) اعلام کردند که تمایل به همکاری دارند رونمایی کنم! بسیار سپاسگذارم که به درخواست بنده اهمیت ندادید و پست را به اشتراک نگذاشتید، البته به جز ساجده که این کار را کرد.
 
اسامی دوستان به ترتیب زمانی که پیام دادند:
1. عالیس ---> خیالپرداز نادان
2. یک آشنا ---> یک آشنا
3. ساجده ---> Teepee
4. کازیوه ---> بوسیدن پای اژدها
5. زهرا -
این نامه رو در مراسم اعتکاف مسجد جمکران از یک خانم معلم گرفتم ... یکی از شاگردانش برای امام زمان نوشته بود ، دنبال صندوقی می گشت که نامه رو توی اون بیاندازه ... از ایشون خواستم نامه رو به من بده تا در جام جمکران منتشر کنم ... نامه ساجده کوچولو به آقای امام زمان (عج)...











متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آ
سلیقه موسیقایی ام برگشته. با "دو شب" سورنا سر تکان میدهم و اهنگ "دوسال" که نمیدانم خواننده اش کیست را روی تکرار میگذارم. رپ های جدید و خوب به دستم میرسد و من سر راه از بهرام هم لود میکنم. دوره بازگشت ادبی به سمت رپ! 
کمی باید فکر کنم ببینم قدیم ها چه رپ هایی را گوش میدادم. برگردم سمت همان ها. سورنا و بهرام که حسابشان سوا، صادق، شایع. یک پسره ای هم بود که اسمش را یادم نیست! 
 تصورم از بزرگ شدن این بود که مثلا بنشینم توی کافه موکا و لاته و امثالهم بخور
دیشب شب با شکوهی بود. فوق العاده. چقدر بهم چسبید. قبل از کنسرت با ساجده و مهسا رفتیم یه کافه و حرف زدیمو یه چیزی خوردیم بعدشم که کنسرت بودو جای خود. خیلی خوش گذشت. هرکدوممون داره تلاش میکنیمو راهمونو پیش میبریم. اگه نباشن دلم براشون تنگ میشه. همین اصلا تو کلمه نمیگنجه. دلم میخواد همیشه تو ذهنم بمونه ساز کلهر جانمان. اگه یه روز کر شدم یادآوریش امید بخش باشه برام. دلم میخواد همه کنسرتاشو برم. 
امروز از آ به خ رو تموم میکنم. دیگه وقتش برگردیم سر کار
اگر پست مرتبط را ندیده‌اید به اینجا سر بزنید ---> فراخوان وبلاگی (1)
خب! وقت آن رسیده که از لیست عزیزانی که در پست فراخوان وبلاگی (1) اعلام کردند که تمایل به همکاری دارند رونمایی کنم! بسیار سپاسگذارم که به درخواست بنده اهمیت ندادید و پست را به اشتراک نگذاشتید، البته به جز ساجده که این کار را کرد.
 
اسامی دوستان به ترتیب زمانی که پیام دادند:
1. عالیس ---> خیالپرداز نادان
2. یک آشنا ---> یک آشنا
3. ساجده ---> Teepee
4. کازیوه ---> بوسیدن پای اژدها
5. زهرا -
انقدر شدت نفرتم زیاد است که وقتی چشم هایم را میبندم فقط صحنه هایی مصیبت بار از درد خودم را میبینم! صحنه هایی که احتمالا نبایست به خاطر داشته باشمشان. چند سالم بوده که تشنج میکردم؟ یک یا دو! طفلک معصومم! هربار از فرط نفرت _ از بانیان عذاب_ چشم هایم را باز میکنم! از دنیایی که این همه بی رحم با من تا کرده لجم میگیرد. متعجبم. احساس میکنم ظرف ظرفیت مصیبتم کاملا پر بود. صرع ، این نوگل نوشکفته، با ظهور دوباره اش لبریزم کرد. چه قدر زمانی که هوازی شدید کار
(در نظر داشته باشید که دارم در مورد فضای کوچیک روستا باهاتون صحبت میکنم.)
رفته بودم خانه عمه و حرفها حسابی طول کشید. اذان تمام شده بود که خداحافظی کردیم. عمه تمام سبزی های تازه اش را ریخت برای من. خواستم برای خودش سبزی بچینم که محمدرضا گفت شما بفرمایید. بعد هم رفت توی خانه. مانده بودم چجور حالیش کنم که مردانگی اش را برای خودش بگذارد! و اصلا حالی اش کنم یا نه؟ چیزی نگفتم. 
محمدرضا نوه عمه است. گمانم که بیست و پنج سال را دارد. راستش خوشم نیامد. از
امروز به اندازه ی دیروز خوب نبودم. کمتر کار کردم اما تا ساعت ۱۲ بیدار میشینم به کار. امروز تا الان فقط کتاب خوندم از الان به بعد خورده کاریامو انجام میدم. عصرم رفتم بیرون خرید. یه مانتوی معمولی البته پاییره شد چهارصد تومن :/ خیلی معمولی بودا هرچند سادست و من دوسش دارم اما خب. بیخیال  فردام قراره با مهسا و ساجده بریم بیرون واسه همون رفتم لباس خریدم چون لباس گرمام همه شمالا و نیاوردم هیچی. هوام خب حسابی اینجا سرده. همین کم حرفی منو ببخش. نمیدونم چ
با مامان و ساجده بابا رو سورپرایز میکنیمـازون طرف بین همون برنامه با ایده ی بابا مامانو سوپرایز میکنیم
یوعضیه ک ب ساجده میگم سورپرایزا ریخته شده توهم چرااا
بازگشت همه به سوی خوابگاه است،
دوباره  برگشتیم ب  همون وعض ک من نصفه شب بلند بخندم
مینا بامهربونی دعوام کنه
سر اینک کی چای بیاره بحث کنیم و از غذاهای سلف غر بزنیم
اما ته ته همه ی این ناله ها ازین روزا اینو یادم می مونه
که تو اتوبوس نتونم جلو خندمو بگیرم و بلند بلند بخندم همینطور فقد
ک دلم
اسامی داوطلبان شورای دانش آموزی دبیرستان علامه دهخدا
سال تحصیلی99-98
**************************




ردیف
نام ونام خانوادگی
پایه

1
آناهیتا احمدیان
هفتم

2
زهرا لله گانی
هفتم

3
حسنا فاضلیان
هشتم

4
سیده سمیه حجازی
هفتم

5
نازنین نیک اخلاق
هشتم

6
شمیلا موسایی
نهم

7
مبینا خباز
نهم

8
غزل مومنی
هفتم

9
یکتا محمدی
هشتم

10
محدثه قائدامینی
هفتم

11
نگین نورمحمدیان
هفتم

12
هانیه ترکی
هفتم

13
فاطمه کریمیان
هفتم

14
ساجده بیژنی نسب
هفتم

15
کیمیا سلیمی
هفتم

16
بهارحامدی
هفتم

17
خب امروزم شروع شد. از ساعت هفتونیم این طورا بیدارم اما تازه میخوام شروع کنم کارمو. ذهنم درگیر عکسامه. دلم میخواست خوب باشنو جا برای بهتر شدن داشته باشه نمیدونم اینجوری هست یا نه. شاید به مرور زمان بفهمم. دلم میخواست دوستی داشتم نظرشو میگفت شاید مثل وقتی که تو دانشگاه بودیم میشد راجع به عکسامون حرف بزنیم اما همه فقط لایک کردن. البته فضای مجازی رو خیلی نمیشه روش حساب کرد و خب فاطمه هم نظرشو گفت اما اون شاید از دید یه گرافیست حرف بزنه. به هر حال آ
نمیدونم چم شده، همش فکر و خیال میاد سراغم
فکرایی که اصلا نمیدونم از کجا میان
از خودم میپرسم این نظام اموزشی که همش بفکر پوله و نمیخواد به من روانشناسی یاد بده من چجوری در اینده روانشناس بشم؟
در باره شرایط جسمیم و ایندم فکرای جور واجور میکنم
در باره عجوزه فکر میکنم
اینده ساجده
اینده بابام
اینده مامانم
اینده خونوادم
اصلا تو اینده من چی میشم یا باید چکار کنم
در باره این که تمام مشکلاتی که گفتم چجوری حلشون کنم
باور کن من شاید در روز ۶-۷ ساعت بیدا
بزار زودتر تعریف کنم امروز رو. تولدم نمیتونست بهتر از این باشه. دوستام مهسا و ساجده اومدن خونمون نمیدونستم که یادشونه تولدمو یعنی نمیخواستمم بگم که تو زحمت بیفتن اما دیوونه ها برام کیک خریده بودن روشنش کردن اومدن تو. چقدر دلم تنگ شده بود براشون. نهارم موندنو کلی حرف زدیم. خب به من که حسابی خوش گذشت به خصوص دیدنشون برام خیلی لذت بخش بود بعد قضایای سوختگیو این داستانها. خلاصه که قسمت مهمش همین بود و من کلی الان رو ابرام فکر نمیکردم اینجوری بشه
دستور جلسه: 
بزگداشت میلاد امام حسین(ع) و حضرت عباس وامام سجاد علیهم السلام
برنامه ریزی برای برنامهی اردو 
ضبط پایانی سرود همگانی مدرسه وارسال به اداره
خلاصه ی مذاکرات
 در جلسه ای که در تاریخ هفدهم فروردین تشکیل شد پیرامون مناسبتهای در پیش صحبت شدوقرار  بر این شد برنامه های این هفته به مناسبت گرامیداشت این ایام برگزار شود. دادن شیرینی  وپخش مولودیه در این ایام پیشنهاد شد وهمچنین در مورد اردوی کل مدرسه به یکی از اماکن تفریحی روستا مطرح شد و
 
مائده های زمینی و مائده های تازه ، آندره ژید ، مهستی بحرینی ، نشر نیلوفر
من رویا را تنها تا زمانی دوست دارم که آن را واقعیت بپندارم. زیرا زیباترین خوابها هم با لحظه ی بیداری برابری نمی کند. 
 
 
خب من تا الان فقط کتاب خوندم. بعدش فاطمه اومد با دوستش که من میشناسمش دربینمو دادن کم پیشم موند باید میرفت و الانم باز میخوام کتاب بخونم مائده های زمینی تموم بشه تا فردا کلا کتابمو تموم کنم. البته کارای دیگمم انجام میدم ولی یه دو ساعت دیگه. همین. ملالی
مهمان ناخوانده؛ پریود! تمام برنامه‌هایم را ریخت به هم. به 10 نفر از دوستانم قول ملاقاتِ احتمالی دادم ولی همه چیز ریخت به هم. بعد از رفتن به استادیوم، یک روز به خودم مرخصی دادم. خسته بودم. البته ماندن در خانه فقط حالم را بدتر کرد. روز بعد برای لحظاتی رفتم دم بالکن ایستادم. حس کردم که باید بروم بیرون. اسامی را توی ذهنم مرور کردم. تماس گرفتم و قرار ملاقات گذاشتیم. 
مهرداد همچون نوشته‌هایش دوست‌داشتنی‌ست. دستمال سر بسته بود و آنقدر با تیپش جور بو
دیشب اخرش هم دلم طاقت نیاورد و گفتم که موزیک ها را برات میفرستم. حالا از صبح فیلتر شکنم اذیت میکند و من هر اهنگی گوش میدهم با خودم میگویم "وای یادم نره اینم بفرستم."
به سرم زد یک پوشه برایش بسازم و اهنگ ها را بگذارم توش. بعد یادم افتاد همان یک بار که پوشه for my dear boy را از تلفنم حذف کردم به قدر کافی دردناک بوده. زمان برد تا فهمیدیمdear boy هایمان را اشتباه انتخاب کرده ایم. آه ساجده ی من! چه قدر اشتباه رفته ای؟
 
+ دیشب تانی میگفت " باهاش حرف نزن اصلا! بیخو
امروز رفتم دوباره بیمارستان تا دکتر خوش اخلاقمو ببینم. :/ میگفت من نوشتم بستری چرا بستری نکردین :/ بابام گفت خودت گفتی یه هفته بهش وقت بده بعدم تو لیست خودت ننوشته بودی. گفت نه من نگفتم :/ مام کوتاه اومدیم گفتیم باشه :/ هووووف بهم پماد داد. بهش گفتم اگه جراحی لازمه بشه گفت نه دیر شد دیگه نمیشه :/ با گوشت اضافه خوب میشه :/ تو دلم گفتم بدرک کی حوصله عملو اخلاق تو رو داشت والا. اونجوریم نیست پای چپم هیچ زخمی نداره. پای راستم و شکمم دو تا تیکه ی کوچیک فعلا
دستور جلسه وخلاصه مذاکرات:
 در جلسه ای که در تاریخ  ۹۷/۸/۱12  در محل دفتر معاون پرورشی تشکیل شد  ابتدای جلسه گزارشی از عملکرد انجمن ها وفعالیت  
اعضاء ارائه شد وپوشه فعالیت انجمن ها بررسی شد.وگزارشی کلی از فعالیتهای انجام شده توسط رییس شورا عنوان شد.ودر خصوص  پیگیری 
مسابقات فرهنگی هنری وپرسش مهر  وموضوع ومحتوای مسابقات وهمکاری اعضا در اینخصوص برای روند بهتر پیشرفت کار مواردی توسط معاون پرورشی عنوان  شد.ودر خصوص بزرگداشت سیزده آبان وروز
دستور جلسه: 
بزرگداشت هفته ی قرآن
برگزاری مسابقات قرآنی جهت آمادگی بیشتر دانش آموزان در مسابقت شهرستانی
تجلیل از حافظان طرح ملی حفظ جزء سی ام قرآن
پیگیری فعالیتهای انجمن ها وگزارش عملکرد آنها
 برگزاری جشن شب یلدا
پیگیری وتوجه به ساعت نماز  وپخش صدای اذان در وقت مقرر
خلاصه مذاکرات :
در تاریخ  پانزدهم آذر ماه جلسه ای با حضور اعضا ء شورا ومعاون پرورشی تشکیل شد .در ابتدا گزارشی از فعالیتهای انجمن ها ارائه شد وبنا به پیشنهاد اعضاء اجرای برنامه
1.
ترس میاد همنشین عشق میشه
میگم چرا؟
میگه:«دائم گل این بستان شاداب نمی ماند»
میگم:«پس دریاب ضعیفان را در وقت توانایی.»
فک میکنه:چه دلیلی منطقی تر از همین ترس ک ادم دل به دریا بزنه الان که میتونه دل به دریا بزنه:)
 
 
2.
بابا بغلشو باز میکنه
نمیرم بغلش اما سرمو تو دستم میگیرم و میگم نمیتونم...
میمونه رو دلم.
این بغل نرفتنه،چشای سرخ بابا،اونقدر که هنوز بغض شه برام.
اما دیشب وقتی کنارش نشستم دستشو دورم حلقه میکنه
و امروز میپرسه ازم
پشتت گرمه؟خیالت ر
بچه های گل توی خونه. همین من ، جوان تر که بودم سلیطگی هایم زیبا تر بود! ناظم دوره اول متوسطه مان (بخوانید دوره راهنمایی) جوان و ززکی و به شدت سانتی مانتال بود. همانطور که اشاره کردم هیکل خوبی داشت. قدش کوتاه بود و مانتوهای تنگ بالای زانو میپوشید، ناخن هایش کاشت بودند و بلند، مژه هایش هم مصنوعی! به زمان خودش، پلنگی بود دوست عزیز! از طرفی عین سگ هم پاچه ما را بابت نیم میلیمتر ناخن میگرفت! 
 
یک بار ناخن هایم اندازه سه چهار میلی متر بلند بود. بچه ها م
دستور جلسه وخلاصه مذاکرات:
 در جلسه ای که در تاریخ  ۹۷/۸/۱12  در محل دفتر معاون پرورشی تشکیل شد  ابتدای جلسه گزارشی از عملکرد انجمن ها وفعالیت  
اعضاء ارائه شد وپوشه فعالیت انجمن ها بررسی شد.وگزارشی کلی از فعالیتهای انجام شده توسط رییس شورا عنوان شد.ودر خصوص  پیگیری 
مسابقات فرهنگی هنری وپرسش مهر  وموضوع ومحتوای مسابقات وهمکاری اعضا در اینخصوص برای روند بهتر پیشرفت کار مواردی توسط معاون پرورشی عنوان  شد.ودر خصوص بزرگداشت سیزده آبان وروز
دستور جلسه: 
بزگداشت میلاد امام حسین(ع) و حضرت عباس وامام سجاد علیهم السلام
برنامه ریزی برای برنامهی اردو 
ضبط پایانی سرود همگانی مدرسه وارسال به اداره
خلاصه ی مذاکرات
 در جلسه ای که در تاریخ هفدهم فروردین تشکیل شد پیرامون مناسبتهای در پیش صحبت شدوقرار  بر این شد برنامه های این هفته به مناسبت گرامیداشت این ایام برگزار شود. دادن شیرینی  وپخش مولودیه در این ایام پیشنهاد شد وهمچنین در مورد اردوی کل مدرسه به یکی از اماکن تفریحی روستا مطرح شد و
نمیدونم چرا امروز اینجوری شدم. صبح مثل هرروز زود بیدار شدم. یه ذره کتابمو خوندم و بعد مست خواب شدمو بیهوش افتادم نمیدونم ساعت چند بود بعد بیدار شدم اما دیگه میلم نمیکشید به کار کردن اما نشستم پاش اما هنوز کرختم. دستم به کارای دیگم نمیره. به زبان به عکس دیدن به عکاسی. الان کنار مها نشستم بلکه اون کار میکنه منم حسم بیاد. داشتم کتابو که میخوندم یادم افتاد اینجوریم نی که از تولستوی چیزی ندونم نو کتاب درباره رمان و داستان کوتاه ازش خونده بودم. میدو
دستور جلسه:
بزرگداشت نهم دیماه وروز بصیرت
پیگیری تمرینات سرود همگانی
پیگیری طرح حفظ جزء سی ام قرآن
تقویت بنیه ی علمی دانش آموزان جهت شرکت در مسابقات آزمایشگاهی وسایر مسابقات علمی
معرفی دانش آموزان ضعیف درسی به دفتر جهت پیگیری 
برنامه ریزی برنامه ای به مناسبت میلاد  حضرت زینب (س) وروز پرستار
توجه به زنگ نماز وپخش اذان در ساعت  مقرر
خلاصه ی مذاکرات:
در تاریخ چهرم دیماه جلسه ای با حضور معاون پرورشی و اعضاء شورا جلسه ای تشکیل شد وپیرامون موضوع
دستور جلسه:
برنامه ریزی به مناسبت بزرگداشت هفته ی کتاب وکتابخوانی 
برنامه ریزی به مناسبت بزرگداشت شهادت امام حسن عسگری
برنام ریزی برای تمرینات سرود همگانی
توجیه دانش آموزان برای شرکت در مسابقات فرهنگی هنری
برپایی نمایشگاه کتاب
برنامه ریزی برای بزرگداشت شهادت امام حسن عسگری ع 
برنامه ریزی جشن آغاز امامت امام زمان(عج)
 برنامه ریزی جشن هفته وحدت ومیلاد با سعادت پیامبر اکرم (ص)
معرفی دانش آموزان ضعیف درسی برای تشکیل کلاسهای تقویتی وکمک دانش
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">













باید برگردیم به آن شب زمستانی به کوچه های آشتی کنانی که ساجده کاشفشان بود، در دل سیاهی شب
+
وقتی یه مدت طولانی نمینویسم دست و دلم دیگ به نوشتن نمیره...
بعدنا فقد غصه اشو میخورم که ثبت نکردم حال خوب لحظه هامو...
از حس های مختلفم بنویسم؟
از تو شک و یقیین غوطه ور بودنم؟
از دلتنگیام؟


به عقب اگه نگاه کنم
بلند بلند خندیدم.

به عقب اگه نگاه کنم
به دخترِ زرد توی اینه لبخند زذم

و این خوب بودن روزا رو مدیون ادمای خوب اطرافم هستم.
دلبر
ملیکا

جانم

فاطمه
ادمای دور و نزدیک
پیامای کوتاه و بلند
خاطره های کوچیک و بزرگ.

++
داشتم فکر میکردم چقدر شبیه اد
1-کمیته علمی:
سرگروه : هانیه پور کاوه 
اعضای گروه :

معصومه بیات - نرگس نظری - زهرا غلامی - بهاره کیانی - فاطمه عالی پور- زینب خدابخشی - معصومه احمدی - نسیم درخشان 
2-کمیته قرآن و معارف 
سرگروه : زهرا امینی 
اعضای گروه :
فاطمه علوی - خاطره بهالوء- فاطمه عیدی عبداللهی - غزل قاسمی - فاطمه طیبی - ساغر توکلی - فاطمه عبداللهی - زهرا سادات حسینی 
3-کمیته ایثار و شهادت : 
 سرگروه : نادیا درخشان 
اعضای گروه : 
فاطمه غریبی - فرشته پیش آهنگ - زهرا بهاءلو - فاطمه سلیم
سلامدوباره سلام
من رو ببخشید همه ی دوستانم... سلام
تقصیر من نبود. باور کنید. شما هم اگر جای من بودید شاید همین کار رو می کردید. یعنی بین چندین و چند کار که باید انجام بدید، مهم ترین ها و اولویت دار ترین ها رو انتخاب می کردید. مثل من که باید علاوه بر رسیدگی به امورات زندگی، به فکر چندین رویدادِ پیش رو می بودم و خودم رو براشون آماده می کردم و بسیاری دیگر از رویدادها که من منتظر اونا نبودم ولی اتفاق افتادند و تعدادی دیگر از رویداد ها که هنوز اتفاق نی
دستور جلسه:
بزرگداشت نهم دیماه وروز بصیرت
پیگیری تمرینات سرود همگانی
پیگیری طرح حفظ جزء سی ام قرآن
تقویت بنیه ی علمی دانش آموزان جهت شرکت در مسابقات آزمایشگاهی وسایر مسابقات علمی
معرفی دانش آموزان ضعیف درسی به دفتر جهت پیگیری 
برنامه ریزی برنامه ای به مناسبت میلاد  حضرت زینب (س) وروز پرستار
توجه به زنگ نماز وپخش اذان در ساعت  مقرر
خلاصه ی مذاکرات:
در تاریخ چهرم دیماه جلسه ای با حضور معاون پرورشی و اعضاء شورا جلسه ای تشکیل شد وپیرامون موضوع
کتاب از آ به خ ، نوشتهٔ جان برجر ، ترجمهٔ ندا احمدی ، نشر حرفه نویسنده. 
هر شب تو را استخوان به استخوان برای خودم می سازم. 
با خودم فکر کردم اگر تو اینجا بودی و صدایش را می شنیدی به او نشان میدادی چطور غم هایش را از همدیگر جدا کند و بعد یکی یکی سبک و سنگین کرده ببیند کدامشان چاره دارد و کدامشان نه. 
حتی اگر صدها بار زندگی میکردم نمیتوانستم تورا بسازم.
نمی توانند حدس بزنند میخواهیم چکار بکنیم و همین اعصابشان را خورد میکند. نمیتوانند از مرز سکوتی
دستور جلسه وخلاصه مذاکرات:
 در جلسه ای که در تاریخ  ۹۷/۸/۱12  در محل دفتر معاون پرورشی تشکیل شد  ابتدای جلسه گزارشی از عملکرد انجمن ها وفعالیت  
اعضاء ارائه شد وپوشه فعالیت انجمن ها بررسی شد.وگزارشی کلی از فعالیتهای انجام شده توسط رییس شورا عنوان شد.ودر خصوص  پیگیری 
مسابقات فرهنگی هنری وپرسش مهر  وموضوع ومحتوای مسابقات وهمکاری اعضا در اینخصوص برای روند بهتر پیشرفت کار مواردی توسط معاون پرورشی عنوان  شد.ودر خصوص بزرگداشت سیزده آبان وروز
دستور جلسه:
برنامه ریزی به مناسبت بزرگداشت هفته ی کتاب وکتابخوانی 
برنامه ریزی به مناسبت بزرگداشت شهادت امام حسن عسگری
برنام ریزی برای تمرینات سرود همگانی
توجیه دانش آموزان برای شرکت در مسابقات فرهنگی هنری
برپایی نمایشگاه کتاب
برنامه ریزی برای بزرگداشت شهادت امام حسن عسگری ع 
برنامه ریزی جشن آغاز امامت امام زمان(عج)
 برنامه ریزی جشن هفته وحدت ومیلاد با سعادت پیامبر اکرم (ص)
معرفی دانش آموزان ضعیف درسی برای تشکیل کلاسهای تقویتی وکمک دانش
دستور جلسه: 
برنامه ریزی برای برنامه های دهه ی فجر وپیروزی انقلاب اسلامی ایران
برپایی نمایشگاه  در دهه ی فجر
تزیین آموزشگاه با پلاکاردها و وسایل تزیینی مناسب
برنامه ریزی برای بزرگداشت دهه ی فاطمیه وشهادت حضرت زهرا(س)
برپایی نماز شکر به پاس قدر دانی از انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی ایران
برنامه ریزی برابی یک پیاده روی عمومی به ناسبت ایام دهه ی فجر
برگزاری مسابقات ورزشی وفرهنگی به مناسبت این ایام 
 تقدیر از دانش آموزان موفق در زمینه های درس
 ۱.اونروزی که تولدم بود،خونه محیا اینا،من محیا حانیه،عصرش تا شب کنار مهدیه فائزه و بقیه دوستام که روز فوق العاده بود و مرورش یکی از لبخندای کشدار همیشگیمه،به همون شدت و غلظت
 
۲.کل محرم و خونه مامان جون بودیم و هرشب با یار صمیمی و وفادار دوران دبستان رفتیم دسته دیدیم و دیدار تازه کردیم بعد یک سال
 
۳.عید نود و هشت،مامان جون و خاله ها و دایی اومدن ارومیه و سیزده بدر هم کنار هم بودیم که فوق العاده بود،یادمه کنار هم چپیده بودیم نصفه شب بود ما میخ
سلامدوباره سلام
من رو ببخشید همه ی دوستانم... سلام
تقصیر من نبود. باور کنید. شما هم اگر جای من بودید شاید همین کار رو می کردید. یعنی بین چندین و چند کار که باید انجام بدید، مهم ترین ها و اولویت دار ترین ها رو انتخاب می کردید. مثل من که باید علاوه بر رسیدگی به امورات زندگی، به فکر چندین رویدادِ پیش رو می بودم و خودم رو براشون آماده می کردم و بسیاری دیگر از رویدادها که من منتظر اونا نبودم ولی اتفاق افتادند و تعدادی دیگر از رویداد ها که هنوز اتفاق نی
دستور جلسه: 
بزرگداشت هفته ی قرآن
برگزاری مسابقات قرآنی جهت آمادگی بیشتر دانش آموزان در مسابقت شهرستانی
تجلیل از حافظان طرح ملی حفظ جزء سی ام قرآن
پیگیری فعالیتهای انجمن ها وگزارش عملکرد آنها
 برگزاری جشن شب یلدا
پیگیری وتوجه به ساعت نماز  وپخش صدای اذان در وقت مقرر
خلاصه مذاکرات :
در تاریخ  پانزدهم آذر ماه جلسه ای با حضور اعضا ء شورا ومعاون پرورشی تشکیل شد .در ابتدا گزارشی از فعالیتهای انجمن ها ارائه شد وبنا به پیشنهاد اعضاء اجرای برنامه
نشستم نوشتم چ کنم چ نکنم
و تا حد زیادی به بخش اعظمی عمل کردم
از خویش راضی ام
خدا راضی باشه:)
 
دلم برا خودم تنگ شده بود
اومدم وبلاگاتونو خوندم حس کردم دلتنگیم رفع شد
خواستم بگم شما بخشی از منید
بعد امشب برای هزارمین بار به شباهت پاییز و دلبر فک کردم
اون روزا ک مریم ساداتو کمتر میشناختم
دلیل اینک حالم از دیدنش خوب میشد شباهتش ب پاییز بود
و امشب برعکس شد
پاییز شبیه مریم سادات بود :)
 
ساندویچ درست کردم
برادر میفرماد:
کاش زودتر بری خونتون بعد ا رو د
سلام 
خب، دیروز با ساجده رفتیم تحلیل و حقیقتا فکرمیکردم بهتر پیش بره! یعنی فکرمیکردم چیزای زیادی برای یادگرفتن از هم وجود داشته باشه و اصلا دوست نداشتم درحد چرا تراز فلان درس اون شد تقلیل پیدا کنه ولی بهرحال...
راستش من به این خلوت های شخصی م شدیدا خو گرفته م. اینکه برای خودم برنامه بچینم، کارکنم، با خودم حرف بزنم، خودمو دلداری بدم، خودمو تفریح ببرم، برای خودم کتاب بخونم، با خودم فیلم ببینم و مجموعه ای از کارهای دونفره با خودم.
راستش برای کس
بچه های گل توی خونه. ساعت دوزاده و نیم بود که توی مترو نشستم. ۹۹% ادمها چادری بودند. من زیپ بارانی ام را باز گذاشته بودم و پاچه شلوارم را دوبار تا زده بودم. ناخن هایم لاک زرشکی داشتند و موهایم مثل همیشه بود. انتظار گشت ارشاد را داشتم و از ترس افتادن شال، مقنعه سر کرده بودم. متروی دورازه شمیران که بودم خانمی پرسید ایا این خط به سمت ازادی میرود؟ هنذفری ام را در اوردم و گفتم بله. گفت دارد میرود تظاهرات. بعد من پرسیدم الان برای انقلاب رفتن دیر نباشد؟
نمودارتشکیلاتی کمیته های شورای دانش آموزی سال تحصیلی 98-97
معاون پرورشی:سکینه حامدی
شورای دانش آموزی دبستان هاتف
مدیر:معصومه رئیسی
 
معاون آموزشی :نسرین شاهرخ

کمیته مناسبت ها
کمیته حجاب
کمیته کتابخانه
کمیته فرهنگی هنری
کمیته قرآن

مسئول :ستاره علیرضایی
مسئول :گروه مریم ساعدی
مسئول :گروه فاطمه اسکندری
مسئول گروه :ساغر احمدی
مسئول گروه :ملیکا علی بابایی

فاطیما صیادی
2-مهدیه شاهوردی
3-ایدا مظلوم
4-مهسا اسماعیل زاده
5-یگانه قهرمان
6-محیا فرهادی
7
بزار از نمایشگاه بگم نیم ساعت زود رسیدم طبق معمول کترارو نگاه میکردم فائزه رو شناختم بهشم سلام کردم وقتی رسیدم بهش وای خدا باورت میشه چجوری خودمو معرفی کردم؟ «سلام من مائده ام یکی از شاگردای استاد » :)))) هیچی دیگه دوباره رفتم یه دور زدم برگشتم بهم گفت بشین گفتم نمیتونم بشینم سوختم واقعا نمیتونستم. ولی بعد مهسا اومد تونستم :/ خب واقعا خسته شده بودم رو پام کفشمم که کامل نپوشیدم نمیتونستم بپوشم. خلاصه تا مهسا بیاد من ، فکر کن من وایسادم به حرف زد
دستور جلسه:
برنامه ریزی به مناسبت بزرگداشت هفته ی کتاب وکتابخوانی 
برنامه ریزی به مناسبت بزرگداشت شهادت امام حسن عسگری
برنام ریزی برای تمرینات سرود همگانی
توجیه دانش آموزان برای شرکت در مسابقات فرهنگی هنری
برپایی نمایشگاه کتاب
برنامه ریزی برای بزرگداشت شهادت امام حسن عسگری ع 
برنامه ریزی جشن آغاز امامت امام زمان(عج)
 برنامه ریزی جشن هفته وحدت ومیلاد با سعادت پیامبر اکرم (ص)
معرفی دانش آموزان ضعیف درسی برای تشکیل کلاسهای تقویتی وکمک دانش
بچه های گل توی خونه. از خواهرم پرسیدم از "ن" خبر دارد یا خیر. خواهرم نمیدانست روابطم را با او قطع کرده ام و وقتی فهمید تعجب کرد. در وصف چرایی کارم توضیح دادم رابطه ما معطوف به جویا شدن حال هم و داد و ستد اخبار است. اخبار هم دو دسته اند:
۱:کارها و اخبار خوب. که دو حالت دارد->
الف:انهایی که "ن" ازشان تقلید میکند.
ب:انهایی که "ن" ارزو میکند کاش میشد ازشان تقلید کند و چون نمیشود، حسرت میخورد. شاید حسرت، شاید حسادت. 
در توضیح ازاردهندگی مورد الف گفتم
دستور جلسه: 
برنامه ریزی برای برنامه های دهه ی فجر وپیروزی انقلاب اسلامی ایران
برپایی نمایشگاه  در دهه ی فجر
تزیین آموزشگاه با پلاکاردها و وسایل تزیینی مناسب
برنامه ریزی برای بزرگداشت دهه ی فاطمیه وشهادت حضرت زهرا(س)
برپایی نماز شکر به پاس قدر دانی از انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی ایران
برنامه ریزی برابی یک پیاده روی عمومی به ناسبت ایام دهه ی فجر
برگزاری مسابقات ورزشی وفرهنگی به مناسبت این ایام 
 تقدیر از دانش آموزان موفق در زمینه های درس
پانسمان را که برداشتم دو تکه خون بزرگ به گاز چسبیده بود. ناخنم را توی یکی فرو کردم تا مطمئن شوم لخته‌ی خون است و گوشت نیست. مزه‌ی خون دهنم را پر کرد. دهان که باز کردم خون غلیظ با شتاب بیرون ریخت. تمام‌شدنی نبود. دو چاله‌ی سیاه خون بالا می‌آوردند. دندان‌هایم قرمز بود. با دست لرزان برای فاطمه نوشتم: "همینجوری داره خون میاد". بعدش را نفهمیدم. فاطمه چه نوشت و با دست خونی افتادم یا دستم را شستم، نفهمیدم. طول کشید تا مامان بفهمد. همه‌چیز در سکوت فرو
نام 
مدرسه
شماره 

پارساسلطانی
محسن
0918****874

محمد کاکایی
رضوی
0918****085

ابوالفضل جعفری
شهید رجایی
0918****386

پارسا کیهانی
12 فروردین
0930****159

اسماعیل دانش آموز
امام سجاد
0939****994

کسری رحمتی
اسدالله رضایی
0910****637

طه رسولی 
17 شهریور
0918****796

محمد برزان بدری
معلم
0918****570

سارینا عبدالملکی فرزند مهدی
نواب 1 قلعه
0918****834

طه غلامی
نواب 2 قلعه
0918****098

محمد آرشام زارعی
شکوفه های انقلاب
0918****140

یسنا ابراهیمی
شکوفه
0918****308

عسل محمدی
احسان
0992****990

باران کرمی
رضوان
0918****
من از ساعت چهار بیدارم و اتفاقن بدون خستگی و خواب آلودگی کار کردم. چه عجب شد یروز زود بیدارشمو خسته نباشم. حالا الان خوابم میگیره :دی کتاب صفحه ۳۲۱ ام. ولی هنوز به نصفم نرسیده خب ۸۰۰ صفحه است خواهر من چه توقعیه تو داری. همچینم کم نخوندم. خب داستایفسکیو باید حوصله داشت و خوند اگه دنبال کتابی هستین که زود تمومش کنین سراغش نباید اومد. بعضی قسمت هارو با خودم میگم نمینوشتم نمینوشت. حالا نمیدونم من حسم درسته یا نه. ولی به هر حال میخونم. همین
یه چیز دیگ
تا نزدیک ساعت هشت لیست را وارد فایل ورد میکردم. از هفت و نیم سایت را باز کردم و کدها را وارد کردم. تا یازده و نیم شب کارم همین بود. وسط هایش نسترن هم امد کمک. من کد ها را میخواندم و او از توی دفترچه چک میکرد. یازده و نیم دکمه ثبت را زدیم و همه چیز پرید! مراحل ثبت نام رفت از اول. نسترن حسابی هول شد. من پیش بینی میکردم. برای همین هم از کد رشته ها دقیق عکس گرفته بودم و انقدر ها هم هول نشدم. خودم نشستم پشت سیستم. بلند به خودم میگفتم "هول نشو. هیچی نمیشه"ساع
آنچه درباره صدام حسین نمی دانستید

صدام مدت هاست که اعدام شده است. میراث او اما چیزی جز جنگ و ترور نبود که همگان از آن اطلاع یافته اند. با این حال، برخی از جنبه های زندگی او وجود دارند که کمتر شناخته شده اند. در این جا 13 نکته ای بیان می شوند که شاید تا به حال درباره دیکتاتور بزرگ قرن نمی دانستید. تاثیرپذیری او از استالین، بی سوادی تا سن ده سالگی و صدور مجوز قانونی برای قتل زنان توسط همسران شان تنها بخشی از مسائل مرتبط با او و دوران زمامداری اش بو
آخرین تلاش‌هایم برای قدم زدن همراه با کسی در یک عصر پاییزی، بی‌نتیجه ماند. یک روز مانده بود که پاییز تمام شود. تنها فرصتم بود. شاید شنبه که 1 دی می‌شد هم هوا هنوز پاییزی بود و می‌شد قدم زد؛ اما خب، پاییز نبود. وسواس فکری مانع از تجربه‌ای دل‌انگیزی می‌شد. دوست داشتم ساعت 3 عصر پاییزی که آفتاب کم رمق است خیابان طالقانی را قدم بزنیم. دوست داشتم توی فاصله‌ی کوتاه درِ قدس دانشگاه تا خیابان وصال، به جز صدای پاهای خودم، صدای کسی دیگر را هم بشنوم. ب
مدارس منطقه 22 از عواملی هستند که در جذب هر منطقه ای بسیار تاثیر گزار خواهند بود.
بر ای معرفی و توضیح مدارس منطقه 22 ، شاید بهتر باشد که در ابتدا، اهمیت وجود مدرسه را در تمام کشور برسی کنیم.داشتن پیشرفت تحصیلی و موفقیت در امر علم و افزایش سطح اخلاق و رفتار دانش آموز، از همان ابتدای تحصیل، همراه کودک است.منطقه 22
از همین رو، نیاز است که مورد توجه مسئولین، معلمان و مربیان، به خصوص در مقطع دبستان، قرار گیرد. مدارس، چه دولتی، چه غیر دولتی، مکان مقدسی
.    بسمه تعالی

فرم صورتجلسه انتخابات شورای دانش آموزی

استان چهار محال وبختیاری سال تحصیلی:98-97

شهرستان:فارسان                 مدرسه:حضرت معصومه (س)   ده چشمه  
انتخابات شورای دانش آموزی در روز سه شنبه مورخ:1/8/97با حضور اعضاء  کلیه اعضای اجرایی راس ساعت 9صبح شروع ودر ساعت
11خاتمه یافت.

اسامی منتخبین:





ردیف



نام ونام خانوادگی منتخبین



تعداد آرا



عضو اصلی یا علی البدل





1



مهسا فدایی



115



عضو اصلی





2



همیشه ارزوم بود درسم تموم شه تا بتونم اینو بنویسم. ایول پسر! حالا وقتشه!
تمام ابتداییم بچه ساکت و نسازی بودم. همچنان با همون روح مهربون. از سه سال اول ابتداییم تنها چیزی که یادمه یه ترس تو دسشوییه، اینکه بچه های سال بالایی به سختی نماز جماعت رو میپیچیدن، یه شاگرد به اسم مینا که همه دوسش داشتیم، بار دوم که به معلم کلاس سومم گفتم جامو عوض کنه و گفت من تازه جاتو عوض کردم وقتی کسی با دونفر نمیسازه یعنی مشکل خودشه. اینجوری بود که من فهمیدم همیشه مشک
این متن رو زیر عکسای مراسم رتبه های برتر کنکور مدرسه م توی اینستاگرام نوشتم. می‌خوام اضافه کنم که اساسا تلاش نشات گرفته از درون یک فرد راهی نداره که به جایزه ای که از طرف یک فرد دیگه اهدا می‌شه مربوط بشه و به طور منطقی واکنش آدم در این موقعیت باید این باشه که: «به تو چه؟ مگه واسه تو درس خوندم؟ مگر غیر از اینه که تو با این کادو می‌خوای اعلام رضایت کنی انگار رضایت تو کوچک ترین اهمیتی داره و باید در حرکات بعدی من هم در نظر گرفته بشه تا تو هم تایید

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها